یکمم بریم سراغ کتابای موفقیت و سرمایه گذاری
هیچیه هیچیم نباشن، به آدم انگیزه میدن....مگه نه؟
من دوس دارم خوندنشونو
امیدوارم شماهم دوس داشته باشین :)
آدمای مختلف برای پول درآوردن سه تا مسیر رو انتخاب میکنن
پیادهرو، لاین سرعت آهسته و لاین سبقت.
عابرهای پیاده، آدمای عادیان که هر ماه حقوق میگیرن و خرجشونو با درآمدشون هماهنگ میکنن. شاید درآمدشون بالا هم باشه ولی اگه شغلشون رو از دست بدن، اگه دیگه بهشون نیاز نباشه، نابود میشن.
لاین سرعت آهسته یه زندگی استاندارده؛ تحصیل میکنی، یه کار مناسب پیدا میکنی، یه مقدار از درآمدتو پسانداز میکنی، وقتی 65 سالت شد، میلیونر میشی.
خب کسی دوست نداره توی دوران پیری ماشین موردعلاقشو سوار شه، همه دوست دارن تا جوونن پولدار بشن ولی بیشتر آدما این استراتژی رو انتخاب میکنن.
لاین سبقت اینجوریه که شما باید یه ارزشی رو ارائه بدین و از ارائه این ارزش پول دربیارین. هر چه این ارزش رو به آدمای بیشتری ارائه بدین، پول بیشتری هم درمیارین.
ازینجا به بعد میخوایم بریم سراغ دستورات لاین سرعت میلیونرها تا ببینیم چه چیزی باعث میشه که یک نفر میلیونر بشه.
چه جوری یک کسب و کار راه بندازیم که خیالمون از بابت پرداخت قبضهای کل عمرمون راحت باشه
نه اینکه فقط باهاش بتونیم قبضهای یه ماه رو پرداخت کنیم. حالا این درآمده چه از طریق یک سود تصاعدی باشه، چه یک واریز به حساب چند میلیون دلاری از یک سرمایهگذاری!
اگه داستان موفقیت کسبوکار هر میلیونر یا میلیاردری رو مهندسی معکوس کنید، از هر ده مورد توی نه موردش، «پنج مولفه اثربخشی» رو پیدا میکنید، این مولفهها کمکتون میکنه که اگه خواستید کسب و کاری بسازید، احتمال موفقیت و تغییر زندگیتون بیشتر بشه.
اول از همه حرف «c» که مولفه «control» (کنترل) است.
مولفه control مثل زمینی میمونه که شما کسب و کارتون رو توش میسازین. آیا شما مالک اون زمینید؟ یا اینکه اجاره کردین؟ یا شایدم یکی دیگه روش کنترل داره؟
میتونه فلان شخص، فلان نهاد، فلان شرکت یا یه نفر خیلی یهویی و خودسرانه کاسه کوزه شما و کسب و کارتون رو بهم بریزه و باعث یه فاجعه ناگهانی تجاری براتون بشه؟ اینجوری یه روز 5 هزار دلار درامد داری و یه روز دیگه هیچی درنمیاری.
اگر 100 درصد مشتریای شما از جستجوی رایگان توی گوگل میان، شما توی گوگل رتبه خوبی دارین ولی مولفه «کنترل» رو نقض کردید. چون یک تغییر الگوریتم گوگل میتونه کسب و کار شما رو نابود کنه. تا حالا چندبار شنیدید که این اتفاق برای کسی بیفته!؟
به همین ترتیب، اگر 99 درصد از فروش محصول شما از یک کانال باشه، مثلا از طریق «والمارت» یا «آمازون»، باز هم مولفه «کنترل» رو نقض کردید؛ چون آمازون میتونه بدون هیچ توضیحی شما رو از پلتفرمش پرت کنه بیرون، و شما یک شبه از قهرمان تبدیل میشید به هیچکاره، اونم بدون اینکه کار اشتباهی کرده باشین.
به همین دلیله که بازاریابی شبکهای، افلیت مارکتینگ (affiliate marketing) یا هر ساختار تجارتی که مجبورید برای رعایت توافقاتش به شخص ثالثی تکیه کنید، رو انجام ندید.
اگر اون شخص ثالث یا مجموعهای که باهاش کار میکنین، سیاستی رو تغییر بده، ورشکست بشه یا کلا هر تغییری ایجاد کنه، کل مسئولیت و تاوانش روی دوش شما میفته.
البته این توصیهها فقط به این دلیله که روی کارتون کنترل داشته باشید و مولفه کنترل نقض نشه، ولی معنیش این نیست که این کارها سودآور یا ارزشمند نباشن.
شما میتونید از این سرمایهگذاریها یاد بگیرید و خب بله خیلی از مردم باهاش ثروتمند هم میشن اما نکتهای که اینجاست میزان ریسک و احتمال پیشرفته.
دومین مورد، حرف «E» که مولفه «Entry» (ورود) است.
مولفه «E» میپرسه چقدر آسون یا چقدر سخته که وارد کسب و کار شما بشن؟یا اصطلاحاً در شرکت شما چقدر محکمه؟ اگه هرکسی از راه برسه و بتونه مثل کسب و کار شما رو راه بندازه، شما مولفه «ورود» رو نقض کردید.
یکبار دیگه این جمله رو گوش کنید، اگه ورود به این کسب و کار به سادگی پر کردن چنتا فرم آنلاین یا جوین شدن به یه سری برنامه باشه، پس مولفه «ورود» رو نقض کردید.
کسب و کاری که موانع ورود بهش صفر باشه، یک کسب و کار همه کسیه و خیلی راحت اشباع میشه.
ماهیت کارآفرینی حل کردن یک مشکل یا مسئله است، و مشکلی که شما قراره حلش کنید باید یه اثری از دشواری و سختی توش باشه، اگه نه همه میتونن حلش کنن. سختی و مشکل در حقیقت یک فرصته.
اگر شما یکی ازین کارافرینایی هستید که دنبال ایدههای ناب میگردن و در عین حال با خودتون میگید: «اوه چقدر سخته»، چیزی که دارید میگید به این معنیه که شما علاقهای به حل یک مشکل واقعی ندارید و بجاش دنبال یه راه آسون برای پول درآوردنید.
اولی از تو یک میلیونر میسازه، اما دومی تبدیلت میکنه به کسی که همش دنبال پوله و مدام تو مسیر رسیدن بهش زمین میخوره. پس اگر اون کسب و کاری که میخوای راهش بندازی کسب و کار آسونیه، اون یک نقض مولفه «ورود» محسوب میشه.
سومین مورد حرف «N» که در راس همه مولفههاس. مولفه «Need» یا نیاز
تنها دلیل وجود یک کسب و کار اینه که یک مشکلی رو حل کنه
جایی که یک مشکلی حل بشه، بابتش پول رد و بدل میشه. اگه شما مشکلات رو حل کنید، کارها رو آسونتر کنید، دردسرها رو ریشه کن کنید، خدمات بهتری ارائه بدید و در کل نیازها و خواستههای افراد رو برآورده کنید، شما به مولفه «نیاز» عمل کردید.
شما فکر میکنید این چیزهای ساده خیلی بدیهیان، اما متاسفانه اینطور نیست.
این روزا کارآفرینای بزرگ به همدیگه میگن هر کاری که دوستش داری انجام بده یا علاقتو دنبال کن، انگار بازار براش مهمه که علاقه تو چیه. نه! بازار به این حرفا اهمیتی نمیده.
اگه تو چیزی رو که من دنبالشم داشته باشی، من بابتش بهت پول میدم. چیزایی که دوست داری، چیزایی که عاشقشونی و رویاهات برای داشتن یک لامبورگینی، کاملا به این بحث بیربطه.
شما با عشق و اشتیاق ممکنه یک مسیر بهتر و یک محصول بهتر رو بسازید، اما محصول بهتر معمولاً بین خواستهها علاقه مندیهای افراد گم میشه. خیلیا همینکارو انجام میدن و خب بازار یه چیز دیگه میخواد.