دنیایی رو تصور کن . دنیایی که اگر خدا میبودی یه دنیا بسازی و توش زندگی کنی .
دنیا را تصور کن . دنیایی با هوای ابری و بدون خورشید . خورشید نیست اما هوا آنقدر سرد نیست که لازم به چیز خاصی باشد ، تنها یک هودی برای این هوا کفایت میکند . اما و بدون خورشید چه میشود ؟ ماه . درست است . ماهی که قرار است همیشه در آسمان بماند و هیچ زمان حلالش آنقدر کم نمیشود که قابل دید نباشد . فصل ؟ در چه فصلی هستیم ؟ هممم . اینجا که فصلی نداریم . میتوانی اگر خواستی به قسمت زمستان بروی و یا هوای پاییز کنی . میتوانی با دوستانت در روز های گرم تابستانی بستنی بخوری و یا در روز های سرد زمستان خود را در هم جمع کنی . میتوانی هم به بهار روی تا دوست های تازه ای پیدا کنی . اما اگر دوستانت بروند چه ؟ معلوم است دیگر ، به پاییز میروی و با اشک هایت خاطره هایشان را آرام آرام پاک میکنی . شاید خیلی طول بکشد ، خیلی خیلی خیلی زیاد . ولی بالاخره یا اشک هایت خشک میشوند و یا خاطره آنها محو میشود . زمین چه رنگی است ؟ زمین همان زنگ خود را دارد اما احساس دیگری میدهد . چون آن زمین جاذبه ای عجیب دارد . به جای زلزله و طوفان در آن حملات جاذبه ای رخ میدهد . میتوان به حملات بروی و در آنجا کم شدن جاذبه را حس کنی . و یا حتی میتوانی زیاد شدنش را حس کنی ، البته تا وقتی که کبوتری روی سرت نیفتاده . این زمین جا های عجیبی هم دارد . مثل مکان بی چیز که شبیه اسمش است ٬ هیچ چیز در آن مشاهده نمیشود حتی ابر ها قبل از اینکه به این قسمت رسند محو میشوند . آنجا میتوانی بروی و دیگر به این فکر نکنی که فلانی را ناراحت کردم ، فلانی من را مسخره میکند ، فلانی و فلانی و فلانی . در آنجا هیچ فلانی ای وجود ندارد .
اما این زیباترین بخش سیاره نخواهد بود . زیبا ترینشان آنجاست که درخت هایش بعضی شکوفه دارند و بعضی برگ های پاییزی . هوایش هم گرم است و هم سرد . ستارگانش دانه به دانه به تو چشمک میزنند و میتوانی حرف های خود را به راز نگه دار خود ، ماه بگویی بدون اینکه بترسی کسی آنها را بفهمد .
پن:امتحانا رو راهن ولی من هیچی هیچی نخوندم🥶
یه چند وقتی موبایلم دستم نیست ، و ممکنه ادامه هم پیدا کنه ، اگه پست کم میزارم یا تو ایتا چیزی نمیگم ببخشین