او حال اعجوبه نامیده میشد . حال که کلاس نهم بود ، میدانست که حتی تا بعد دانشگاه چه خواهد خواند چون همه را حال بلد بود . معلم ها روز دادن پرونده ، پرد و مادر فرزند را خواستار شدند . آنها بسیار ترسیدند و به سر و کله یکدیگر زدند که فکر میکردند پسرشان نمره قبولی برای سال بعد را نگرفته و معدل افتظاحی دارد . با اظطراب به مدرسه رفتند و وقتی از آنها خواسته شد به پیش مشاور مدرسه بروند اضرابشان چند برابر نیز شد چون فکر کردند نکند به جز نمره بد ، پسرشان کاری سر داده و باعث بد بودن انظباط نیز شده . میدانستند مشاورشان که بود ، او یکی از بهترین مشاورانی بود که در مدارس بود و سری در آموزش پرورش نیز داشت .
مشاور-اولیا دانش آموز آریان پور ؟
+بله
-درباره پسرتون حرفایی باید بزنیم
+مشکلی وجود داره ؟
-من نمیدونم باید با پسرتون چیکار کنم
+چه اتفاقی افتاده ؟ نمره های بدی داره یا کار های بدی میکنه ؟
-هیچ کدوم ، پسر شما یه نابغس . من نمیدونم چیکار کنم ، رفتن به مدرسه برای اون هدر دادن استعداده
+منظورتون چیه آقای دکتر ؟
-شما درباره کار هایی که اون تو خونه میکنه خبر دارین ؟
+نه راستش ، ما بیشتر بیرون از خونه سر کاریم و وقتی میایم هم پسرمون تو اتاقشه
-اون الان داره برای بعد دانشگاه آماده میشه
+منظورتون چیه ؟
-اون کتاب های دانشگاه رو تموم کرده و الان داره به صورت تخصصی کار میکنه و کتاب های سطح بالا میخونه
+این خوبه یا بد ؟
-متوجه میشین ؟ پسرتون یه معجزس ، نباید بزارین بره مدرسه . اون باید توسط اساتید مختلف آموزش داده بشه ، درس های خیلی بالا نر از آموزش پرورش .
پدر و مادر که تازه فهمیده بودند اوضاع از چه قرار است ، با خوشحالی نگاهی به یکدیگر کردند . آنها که نمیدانستند چه شده ، همه چیز را به دست مشاور دادند و گفتند هزینه را پرداخت میکنند .
یکماه بعد ، پسر در کلاسی بزرگ که به بزرگی سالن تئاتری بود نشسته بود و کنار افرادی که معلوم نبود چند سال بیشتر داشتند . پسر دیگر با دقت گوش میداد و جزوه مینوشت ، حال دیگر حواسش به درس بود . سالها بعد ، ویدیویی در همه جا قرار گرفت . پسر اعجوبه ایرانی که از انیشتین جلو زد . تنها کسی که میتوانست هفده درصد مغز خود را بکار گیرد .
پ.ن:میدونم خیلی چرت و پرت تموم شد ، ببخشید
