حتى به خود اعتماد ندارم . در قیامتی زندگی می کنم که حتی نمی توانم به چشم های خود اعتماد کنم . تمامی لبخندها ، نگاهی بی روح دارند که مشخص می کند چجور می خواهند تو را فریب دهند . بعضی افراد که فقط به تو لبخند می زنند خطرناک تر از آدمی اند که می خواهد تو را با تفنگی روی پیشانی ات بکشند . اگر لحظه ای برای کمک به کسی بایستی ، همیشه کسی را پیدا میکنی که کمین کرده باشد و تو را نیز زمین بزند . زمان طلاست چون اگر ثانیه ای دست از فرار کردن بکشی ، هیولایی تو را شکار می کند ، آتشی تو را قورت می دهد و خیلی چیزهای بدتر اما هیچ کدام از آنها به بدی این نیستند که به کسی اعتماد کنی. حتی به خودت ، چون هر بار به چشم خود اعتماد کنی و هیولایی را نبینی ، میفهمی به این دلیل است که دقیقا پشت سرت است و با بیحس کردن تو ، قطعه قطعه ی بدنت را می خورد. هر وقت فکر کنی آتش را پشت سر گذاشته ای ، گلوله های آتش دقیقا دورت را هدف قرار می دهند تا آتش اصلی برسد و تو را آرام آرام خاکستر کند . هر بار فکر کنی کسی را کشته ای ، رستاخیز میشود و تو را با خود به جهنم میبرد
به هیچ کس اعتماد نکنید ، حتی به خودتان:)