
در میان انبوهِ صداها، فریادهای شجاعت بسیاری به گوش میرسد. اما حقیقت تلخ این است که بسیاری از این صداها، تنها پژواکِ آرزویی دستنیافتنی هستند؛ آرزوی شجاعتی که در عمل، رنگ میبازد. شجاعترها در گفتار بسیارند، اما در میدانِ عمل، تعدادشان به طرز چشمگیری کاهش مییابد.
این تناقض، ریشه در ماهیت پیچیدهی شجاعت دارد. شجاعت، تنها یک واژه نیست؛ بلکه مجموعهای از ویژگیهاست که با گذشت زمان و در مواجهه با چالشها، خود را نشان میدهد. گفتن از شجاعت آسان است؛ اما انجامِ آن، نیازمندِ ارادهای قوی، کنترل بر ترسها و پذیرشِ ریسک است.
بسیاری از افراد، از بیانِ شجاعتشان ابایی ندارند. آنها با لحنی پرشور، از غلبه بر موانع سخن میگویند و از دلیریهای آیندهی خود، روایت میکنند. اما هنگامی که در معرضِ آزمونِ واقعی قرار میگیرند، ترس، بر هیجانِ کلامیشان غلبه میکند. و اینجاست که تفاوت میانِ ادعا و عمل آشکار میشود.
شجاعت، نیاز به عمل دارد. به اقداماتی که ریسکپذیری را میطلبند، به ایستادگی در برابر فشارهای اجتماعی و پذیرفتنِ نتایج احتمالی. این عمل است که شجاعت را به اثبات میرساند، نه گفتار.
پس، بگذارید حرفهایمان با اعمالمان هماهنگ باشد. بگذارید شجاعتمان را نه در کلام، بلکه در عمل به نمایش بگذاریم. زیرا تنها در میدانِ عمل است که شجاعت واقعی خود را نشان میدهد و از صحنهی گفتار به عرصهی وجود میپیوندد.