◄ شصت و چند سال پیش؛ شب یلدای 1334 در قریهای نزدیک فومنات گیلان پسری زاده شد که در همان سالهای نخست زندگی میشد از نگاهش، از طبع بلند و آرزوهای دور و دراز جاهطلبانهاش پی به متفاوت بودناش برد...
نه؛ او به آنجا تعلق نداشت!
پس هنوز شانزده سالش تمام نشده، خانوادهاش و زادگاهی را که سقف کوتاهی برای او داشت به مقصد شهری بزرگ و ترسناک؛ تهرانِ پایتخت ترک کرد...
«فریدونِ» کوچکِ جویای نام با کولهباری انباشته از خواستهها و آرزوهای بزرگ...
پسرکِ لاغراندام شهرستانی در نخستین گام برای نیل به اهدافش، پیوستن به ارتش را برگزید اما چون روح و روحیهی لطیفی داشت خیلی زود جایش را در بخش رسانه و مطبوعاتِ ارتشی پیدا کرد و سالهای پر فراز و نشیبِ جنگِ هشت ساله را به ثبت وقایع و ارسال گزارش و خبر و عکس و فیلم گذراند و تا مدیریت رادیو و تلویزیون ارتش در آن سالها پیش رفت...
اما در این میان چیزی که بیش از همه او را مفتون خویش کرده بود چیزی نبود جز «جدول کلمات متقاطع»!
انگار اصلا برای آن زاده شده بود و او را با اشتیاقی وصف ناپذیر به طرح جدول برای انبوهی از روزنامهها و مجلات آن زمان کشاند، چیزی که در نهایت به کسب لقب «پرکارترین طراح جدول ایران» و سردبیریِ بیست و چند سالهی قدیمیترین نشریهی جدولیِ ایران؛ «دنیای جدول» انجامید... پسرکِ جاهطلبِ دروناش حتی در طراحی جدول هم نمیخواست یکی مثل بقیه باشد، او میخواست بهترین باشد، میخواست کاری کند که دیگران نکردهاند و نمیتوانند بکنند پس بزرگترین جدول کلمات متقاطع را به نام خود ثبت کرد؛ جدولی با 4800 خانه!
او همچنین از طریق «دنیای جدول»، رسالت گسترش و آموزش طراحی جدول را در سراسر ایران بر عهده گرفت و شمار بسیاری از جوانان علاقهمند از گوشه و کنار ایران و شهرستانهای دور و نزدیک به خانواده طراحان جدول او پیوستند و حتی بسیاری از آنان، این هنر را پیشهی زندگی خود ساخته، هنوز در شهر و دیار خود در نشریات محلی از همین راه گذران زندگی میکنند.
در همین زمان فعالیت رسانهایِ او در ارتش پای او را به جامجمِ افسانهای باز کرد و رادیو شد معشوقِ دیگر او...
«فریدون ارکانی» شد تهیهکنندهی خستگیناپذیر رادیو؛ از رادیو «ایران» و «پیام» و «تهران» گرفته تا رادیو «جوان» و «سلامت» و «صبا» و البته رادیو «کرج» که بعدها «البرز» نام گرفت.
هر کس که او را میشناخت خاطرات ریز و درشت و گاه عجیب و باورنکردنی از جناب سرهنگِ تهیهکنندهی طراح جدول داشت!
از خلاقیت و جسارتاش در برنامههای زنده، علاقهی وافرش به موسیقیهای شاد و تکیهکلامهای خاصش گرفته تا کودکِ درون و شوخیهای منحصر به فردش که او را در برنامهسازی نیز به وادی طنز و فکاهی کشانده بود و این چند سال اخیر کارش شده بود ساخت برنامههای آموزشی در قالب طنز و سرگرمی. او برای شادیِ مخاطبانش هیچ مرزی نمیشناخت!
◄ اما سرانجام خبری ناگوار، ناباورانه و مهیب، همه را شوکه کرد:
صبح روز بیست و سوم مهر ماه 1394، «فریدون ارکانی» در حالی که داشت متنهای طنزش را برای برنامهای در رادیو آماده میکرد، پشت میزش در دفتر مجله به دلیل ایست ناگهانی قلبی با لبخندی بر لب، زندگی را بدرود گفت.
هیچ اثری از درد و ناراحتی در چهرهاش نبود... هر چه بود آرامش و آرَمِش بود. چیزی که شاید آرزوی خیلی از ما باشد.
پن. احتمالاً از شباهت نام پیداست که «فریدون ارکانی» پدرم بود.
کالبدِ این جهانیِ وی در قطعه هنرمندان بهشت سکینه کرج آرام گرفته است.