بیشك فيلم سوم «ماتريكس» بيش از هر چيز دربرگيرندهی فلسفهی زايش يگانگی از دوگانگی و موازنهی دو نيروی مكمل است.
چون سكهی ما «يگانه» گردد / نقشِ «دويی» از ميانه گردد (مولانا)
هزاران سال است كه چينيها «يين» و «يانگ» را نماد نيروهای متضاد جهان هستی ميدانند و در اسطوره آفرينش چينی همچون بسياري از ديگر مللباستانی، سرآغاز آفرينش، زايش نظم از بينظمی (كائوس) است.
«يين» نماد سايه و «يانگ» نماد نور است.
«يين» نماد كنشپذيريِ جنس مؤنث و «يانگ» نماد كنشگريِ جنس مذكر است.
«جوزف كمبل» ميگويد: همين كه انسان از بهشت بيرون ميآيد پاي به عرصة تقابلها ميگذارد. انسان نه تنها ازدرخت آگاهي بر نيكي و بدي، بلكه نرينگی/مادينگی، درست/نادرست و نور/تاريكي خورده است. همه چيز در حوزة زمانِ كرانمند، دوگانه است ومادام كه يك انسان هستيد در عرصة زمان و انتخابها قرار داريد.
چينیها بر اين باورند كه زندگي و جهان هستي جرياني مداوم بين اين دو نيرو است، همه چيز پيوسته در حال بازدِگری (Revolution) است و همانگونه كه فصلهای سال از پی هم ميآيند و ميروند، زندگي نيز درگير چرخههای پيدرپيِ نابودي و بازسازی است.
انسان هنگامی به زندگیِ درست دست مييابد كه بتواند ميان جريان اين دو نيرو هماهنگي ايجاد كند و براي اين امر نخست بايد هدف از دگرگونيهای چرخهای را بداند و بپذيرد.
همانگونه كه تابستان از پي زمستان و شب از پي روز ميآيد در تمامي زواياي زندگي نيز بازدگريها روي میدهند.
همه چيز نمیتواند هميشه رو به كمال و بهبودی باشد
همانطور كه بیشك نمیتواند هميشه رو به زوال و نابودی باشد.
بدون استثنا در پی هر تولد، مرگی و درپی هر بدی خوبی است.
تاريخ نشانگر اين است كه همواره به دنبال صلح، جنگ و به دنبال جنگ، صلح بوده است.
در پی هر بيقيدی، سختگيری و درپی هر سختگيری، بيقيدی بوده است.
بسياري از رسوم منسوخ شدهاند تنها براي اين كه ديگر بار زنده شوند.
پذيرشِ اجتنابناپذير بودنِ ايندگرگونيهاي چرخهاي، آغازگر مرحلهاي نوين از حيات بشر در اين سياره است.
امروزه فيزيك نوين نيز در همه ذرات بنيادیِِ تشكيلدهنده جهانهستی شاهد همين دوگانگی است.
روز و شب، ظاهر دو ضد و دشمناند
ليك هر دو يك حقيقت ميتَنند
هر يكي خواهان، دگر را همچو خويش
از پیِ تكميلِ فعل و كار خويش
(مولانا)
از گفتههاي «اوراكل» و «طراح» در «ماتريكس2 – بازگذاری» اينچنين برداشت ميشود كه هدف از «برگزيده» كسب آموختههايي دربارة انتخاب و اراده انسانها و وارد كردن اين اطلاعات به كامپيوتر مادر است تا «طراح» بتواند نسخة باورپذيرتری از «ماتريكس» را ارائه دهد.
در پايانِ نبرد نهايي فیلم سوم، «نيو»انتخاب اصيل را تجربه ميكند و ورود اين داده به كامپيوتر «طراح» برابر است با كاملترين نسخة «ماتريكس»... بهشتی كه ديگر بار آفريده ميشود.
◄ همين چرخه در اسطوره آفرينش هندی نيز هست:
«برهما» چشمهايش را ميگشايد و سپس ميبندد و در همين فاصله، جهان هستی شكل ميگيرد و به پايان ميرسد!
«نيروانا» به «باغ بهشت» ميريزد و همه چيز از نو آغاز میشود!
شايد به همين سبب «اوراكل» در پايانِ سهگانه «ماتريكس»، بازگشت «نيو» را ناممكن ندانست.
«نيو» و «اسميت» دو سوي يك معادله و متضاد يكديگرند.
آنها دو قطب مثبت و منفياند و اين را در صحنههاي نبردنهاييشان، آنگاه كه با برخورد به يكديگر، هر يك به سويی پرتاب ميشوند به خوبی درمییابیم.
◄ آنها همچنين از جهات زيادی به يكديگرشباهت دارند كه فهرستوار به آنها اشاره ميكنيم:
نيو:
1. به دست «اسميت» كشته شده اما دوباره زنده ميشود.
2. در جستجوي راهي براي پايان بخشيدن به جنگ است.
3. انگيزه و منبع الهام او عشق به «ترينيتی» است.
4. رفتهرفته بر نيروهاي مافوق طبيعياش افزوده ميشود.
5. از «ماتريكس» گريخته است.
6. ابتدا به «ماتريكس» و سپس به دنياي واقعي رخنه كرده است.
اسميت:
1. به دست « نيو» نابود شده اما دوباره بازميگردد.
2. در جستجوي راهي براي پايان بخشيدن به زندگی «نيو» است.
3. انگيزه و منبع الهام او تنفر از «نيو» است.
4. رفتهرفته بر نيروهاي مافوق طبيعياش افزوده ميشود.
5. از «ماتريكس» گريخته است.
6. ابتدا به «ماتريكس» و سپس به دنياي واقعي رخنه كرده است.
همانطور كه ميدانيد، نماد «يين/يانگ» به شكل دايرهاي است كه به دو بخش سياه و سفيد تقسيم شده است و در دل هر يك از اين دو بخش، يكخال به رنگ متضاد وجود دارد بدين معنا كه تخم «يين» در دل «يانگ» و تخم «يانگ» در دل «يين» كاشته شده است و هر يك از اين دو ميتواند بهديگري بدل شود آنگونه كه «اسميت» رفتهرفته ظاهر انسانيتري يافت و «نيو» رفتهرفته ماشينيتر شد.
«اسميت» در فيلم نخست، انسانها را بهويروسي تشبيه كرده بود كه بيوقفه تكثير ميشوند حال آنكه در فيلم دوم و سوم او خود ويروسي از اين دست بود!
او در فيلمِ نخست از «ماتريكس»متنفر بود و ميخواست از اين باغوحش بگريزد حال آنكه در پايانِ سهگانه، فريادِ «اين دنيا مالِ منه!» سر ميدهد.
او همچنين با نشان دادن احساساتينظير خشم، وحشت، پيمانشكني و تنفر، بيشتر انساني مينمود تا «نيو»ي صورت سنگي و شكستناپذيري كه گلولهها را در هوا و شمشيرها را با كفدست مهار ميكند.
معادله رياضی ميان «نيو» و «اسميت» مانند هر موازنه ديگری در طبيعت از توازن خارج ميشود تا با موازنه دوبارهی آن چيزی نو آفريده شود.
اين روالجهان هستي است:
توازن و عدم توازن و دوباره توازن... و در اين ميان هستي دستبهكارِ آفرینش است!
◄ برای مثال در هر نسل، دگرگونيهای كوچكی در ژنوم انسان و موجودات ديگر رخ ميدهد كه سرانجام به يك موتاسيون (جهش ژنتيكی) منجر ميشود و اين همان عدم توازن در معادله است.
موجودِ جهش يافته موجودي تازه است كه اگر قويتر و سازگارتر باشد دوام ميآورد و باقی ميماند، حال آنكه پس از مدتي نسلِ همنوعانِجهشنيافتهاش منقرض ميشود و موجود جديد باقی ميماند و تكثير ميشود.
◄◄ بدينترتيب از نظم، بينظمی زاده ميشود و از دل اين بينظمی، نظمينوين سر برميآورد.
انتخابي از سر ايمان و اميد از ديد «طراح»، آشوبی در سامانه رياضی محسوب ميشود، حال آنكه «اوراكل» بيش از هر چيز «نيو» را در انتخابي اينچنين ياری داد.
او انسانها را برميانگيخت تا چيزی را عميقاً باور كنند، به چيزی يا كسی عشق بورزند و به هيچ قيمتی اميدشان را از دست ندهند. اودست كسی را نميگرفت تا هدايتاش كند بلكه در پاسخ تنها به تابلوی «خودت را بشناس» اشاره ميكرد.
«آن امانت كه خدا بر زمين و آسمانها و كوهها عرضه كرد
و از برداشتناش سر باز زدند، مسؤوليت ساختن خويش است...
كاري را كه در يد قدرت خداوندي است، انسان خود به دست گرفت
و كه ميداند بار اين امانت آفريدگاري تا كجا سنگين است؟»
(دكتر شريعتي)
◄ «نيو» و «اسميت» هرگز نميتوانستند بر يكديگر غلبه كنند زيرا هر كدام در يك سوي اين معادله بودند و اگر «نيو» با راهنماييِ «اوراكل»، خودش را فدانميكرد، «اسميت» هرگز نابود نميشد. اگر به ياد داشته باشيد در صحنهاي از نبرد نهايي، آن دو در آسمان به شكل (Ꚙ / بینهایت) گرد يكديگر ميچرخند بدينمعنا كه نبرد آنها انتهايي نخواهد داشت.
يكِ مثبت بايد با يكِ منفي جمع شود تا حاصل صفر شود. 0=(1-)+(1+)
در غير اين صورت آن دو تفاوت چنداني با همندارند و هر دو مانع پيشرفت روند آفرينشاند!
◄ از سوي ديگر «اوراكل» و «طراح» نيز در تقابلي از همين گونهاند.
دو نيرويي كه در تضاد با يكديگر هستي مييابند و بي يكديگر معنايي ندارند.
دونيرويي كه در هم ميآميزند تا چيزي بزرگتر و زيباتر بيافرينند.
نيرويي مردانه و نيرويي زنانه؛
نظم و آشوب؛
عقلانيت و خلاقيت؛
رياضيات و شعر...
«اوراكل» سياهپوست -كه به جاي كبوترهاي سفيد به كلاغهاي سياه دانه ميدهد- نماد «يين» است و «طراحِ» سفيدپوستِ سفيدپوش -كه در اتاقي ازنور با «نيو» ملاقات ميكند- نماد «يانگ».
ويژگيهاي اين دو نيرو را فهرستوار در زير آوردهايم:
اوراكل / يين ►◄ طراح / يانگ
وجه زنانگی ►◄ وجه مردانگی
كنشپذيری ►◄ كنشگری
بار منفی ►◄ بار مثبت
سايه ►◄ نــور
شب ►◄ روز
سرما ►◄ گرما
تری ►◄ خشكی
ماه ►◄ خورشيد
دره ►◄ قله
اُفت ►◄ خيز
پسروندگی ►◄ پيشروندگی
دريافت شهودي ►◄ دريافت منطقی
عشق ►◄ عقل
ناخودآگاهی ►◄ خودآگاهی
بودن ►◄ شدن
«طراح» بر خلاف «اوراكل» هرگز تاس نميريزد و هرگز ريسك نميكند.
او «اوراكل» را بازيگردانِ قماری خطرناك ميداند زيرا اگر برای مثال وقتی كهقراولها به دستور «ايزدماشين» جنگ را متوقف كردند، انسانها همچنان به جنگيدن ادامه ميدادند، يا اگر ماشينها به محض ورودِ «نيو» به«زيرو-وان»، او را ميكشتند، همه چيز سرانجامی متفاوت مييافت.
تنها يك حركت احمقانه از سوي هر يك از طرفين جنگ ميتوانست به نابوديِ همه چيز بيانجامد اما «اوراكل» همه چيز را در معرض نابودي قرار داد تا در اين ميان چيزی نو زاده شود.
او ايمان داشت و به شهودِ خود اعتماد كرد.
عقل گويد «شش جهت حد است و بيرون راه نيست»
عشق گويد «راه هست و رفتهام من بارها!»
(مولانا)
فرهاد ارکانی
کــرج - 1384