آيا گمان ميكنيد كه ماتريكس را فهميدهايد؟!
چند بار به تماشايش نشستهايد؟ يكبار؟ دو بار؟ ده بار؟...
كافي نيست! با اطمينان ميتوان گفت كه كافي نيست!
خاموش كه سرمستم، بربست كسي دستم
انديشه پريشان شد، تا باد چنين بادا... (مولانا)
ماتريكس در وانماييِ نشانهها و استعارات گوناگون در ذهن بيننده آنچنان غني است كه به جرأت ميتوان آن را جزو آن دسته فيلمهايي به حساب آورد كه حتي از سازندگان خويش پيشي گرفته است! غالباً در چنين مواردي، اين تماشاچيان فيلم هستند که نکات ريز و درشتي را از فيلم - يا هر اثر هنري ديگر- بيرون ميكشند. در مورد ماتريكس نيز همين اتفاق افتاده است.
آنچه شالودة ماتريكس بر آن نهاده شده، آنقدرها هم جديد و دور از ذهن نیست. پيش از اين بارها و بارها، علمي/تخيلينويسان جهان، داستانهايشان را بر پاية همين كابوس هميشگي نگاشتهاند: كداميك بر ديگري حكومت خواهد كرد؛ انسان یا ماشین؟
آينده از آن كدامين ماست؟
ما يا آنها؟
گويا آينده، مدتي است كه آغاز شده است. سيطرة ماشين بر اركان زندگي آدمي، درد مشترك بشريت است. اين سرنوشت تلخ و سياه را بايد بيش از اين جدي گرفت. راستي به كجا ميرويم؟
پيش از اين ما اديسة فضاييِ كوبريك - كلارك را ديدهايم و نيز نابودگرِ جیمز کامرون را. پس تفاوت عمدة فيلم اندي- لري واچفسكي* با ديگر فيلمهاي از اين دست چيست كه آن را از بقيه متمايز ميسازد؟ پاسخها در راهاند...!
بياييد نگاهي به خط سیر داستان بياندازيم:
سال 2199 است و زندگي انسانها چيزي جز شبيهسازي كامپيوتري پيچيدهاي به نام ماتريكس نيست. ظاهراً در نقطهاي از تاريخ، هوش مصنوعي (AI) بر انسان چيره شده است. انسانها براي از كار انداختن ماشينها آسمان را تیرهوتار ميكنند تا آنها را از انرژی خورشيدي محروم كنند اما ماشينها بلافاصله منبع انرژي ديگري مييابند: بدن انسان!
ماشينها انسانها را در محفظههايي قرار ميدهند و از بيوالكتريسيتة جسم آنها بهجاي باتري استفاده ميكنند. ماشينها همچنين از طريق لولههايي كه به مغز و نخاع انسانها متصل است، توهمي از زندگي را برايشان ايجاد ميكنند تا عملكرد مغزها طبیعی باشد. در اين ميان افرادي متوجه اين موضوع ميشوند و جنگ عليه ماشينها آغاز میشود.
ماشينها از دو قدرت عمده برخوردارند: قراولهاي بياب و نابود كن در فضاي واقعي و نرمافزارهاي بازرس در فضاي مجازي.
بازرسها قادرند سريعتر از گلوله حرکت كنند، تبديل به هر كسي بشوند و خلاصه بسياري از قوانين طبيعي را نقض كنند.
مورفيس، سردستة يك گروه از مبارزان كه در يك كشتي هاوركرافت زندگي ميكنند، در جستجوي شخص برگزيدهاي است كه بر طبق پيشگويي يك پيشگوي دانا به نام اوراكل قادر خواهد بود قوانين ماتريكس را نقض و بر ماشينها غلبه كند. او سرانجام يك راهزن كامپيوتري (Hacker) به نام نيو را مييابد و از طريق يكي از افرادش به نام ترينيتي با او تماس ميگيرد. نيو در مقام انتخاب قرار ميگيرد:
خروج از واقعيت مجازيِ ماتريكس و پيوستن به هستة مقاومت يا باقی ماندن در آن و فراموش کردن همهچیز؟
نيو اوّلي را انتخاب ميكند. مورفيس و افرادش دوشاخة گردن او را از باتري بزرگي كه منبع تغذية ماشينهاست ميكِشند و نيو براي نخستين بار دنياي سرد و تاريك حقيقي را ميبيند و درمييابد كه همة خاطرات زندگياش چيزي جز يك روياي كامپيوتري نبوده است!
نيو براي مقابله با بازرسها آموزش ميبيند و رفتهرفته با واقعيتهاي بيشتري روبرو ميشود اما هنوز در اينكه او همان برگزيدة موعود باشد، ترديد دارد.
او چگونهميتواند دنيا و بشريت را نجات بدهد؟
مورفيس او را نزد پيشگو ميبرد و پيشگو به نيو ميگويد كه او برگزيده نيست اما استعداد آن را دارد تا شايد در زندگي بعدياش، برگزيده شود. او همچنين واقعيتي را براي نيو بازگو ميكند:
زماني فرامیرسد كه يكي از آن دو، يعني نيو و مورفيس بايد جان خود را فداي ديگري كند و انتخاب آن برعهدة نيو است.
از سوي ديگر يكي از افراد مورفيس به نام سايفر كه از زندگي در كشتي و تعقيب و گریز بيوقفه خسته شده است به گروه خيانت ميكند و ترتيبي ميدهد تا مورفيس به دست بازرسها بيافتد. نيو و ترينيتي مؤفق ميشوند كه به كشتي بازگردند اما نيو كه ميداند آن لحظة سرنوشتساز سر رسيده است، تصميم ميگيرد براي نجات مورفيس به ماتريكس بازگردد.
آنها سرانجام مورفيس را به كشتي بازميگردانند اما بر اثر حملة يك بازرس، نيو در ماتريكس جا ميماند. مبارزهاي ميان نيو و بازرس درمیگیرد و نيو كشته ميشود. ترينيتي مرگ نيو را باور نميكند و در گوش نيو - در گوش حقیقی او- زمزمه ميكند. نيو بهطور ناخودآگاه درمييابد كه مرگ او حقيقي نيست و این ماتریکس است كه توهّم مرگ را در مغز او به وجود آورده است. او چشمانش را باز ميكند و براي نخستين بار ماتريكس را آنطور كه واقعاً هست ميبيند: مجموعة بيانتهايي از دادهها و علايم كامپيوتري.
او اينك به بالاترين درجة يقين رسيده است و ديگر چيزي جلودارش نيست. او بازرس را نابود ميكند و به كشتي بازمیگردد. اكنون او برگزيده است و ميتواند بشريت را از سيطرة ماشينها رهايي بخشد.
اين آغاز يك پايان است...
برادران (و البته اخیراً خواهران) واچفسكي در سنين كودكي از شيفتگان مجلات مصور (کمیک) و كارتونهاي پر زدوخورد ژاپني (انیمه) بودند. آنها در دوران جواني، علاوه بر اشتغال به كارهاي ساختماني شروع به نوشتن فيلمنامههاي مصور كردند اما هيچيك از اين فيلمنامهها در حد و اندازهاي نبود كه توجه كسي را به خود جلب كند. گويي دو برادر بيشتر براي دل خودشان قلم ميزدند.
اما ماتريكس چيز ديگري بود...
ماتريكس داستان نبرد هميشگي خوبي و بدي نيست.
ماتريكس داستان رستاخيز است.
در ماتريكس انسانها از خواب ابدي خويش بيدار ميشوند، با ماهيت راستين زندگي روبرو ميشوند و درمييابند كه آنچه پيش از اين زندگي ميناميدند و با چنگ و دندان به آن چسبيده بودند، خواب و رويايي بيش نبوده است.
آنان كه از خواب ماتريكس برميخيزند بهراستی درمييابند كه تا پيش از آن اسير و بردة يك بازي پيچيدة كامپيوتري بودهاند كه جسم و ذهنشان را به بازي گرفته بود.
در عوض آنهايي كه زندگي حقيقي را با چشمان خود ميبينند ديگر هرگز فريب رنگ و رياي زندگي مجازي را نميخورند و از زيباييهاي ظاهري آن چشم ميپوشند. اينان برّههای فراری گلّهاند كه دشواري آزادي را بر امنيت ظاهري ترجيح دادهاند. كسي قادر نيست اینان را درك كند مگر آنکه خود نيز دل به دريا زده باشد و چشم دل باز كرده باشد. در میان برّههای فراري نيز بهندرت كساني را ميتوان يافت كه قادر به تشريح آنچه ديدهاند، باشند.
نه! فقط بايد ديد و باور كرد. غير از اين ممكن نيست!
به قول مولانا:
من گُـنگ خوابديده و عالم تمام كر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش!!
ايدهی اصلي ماتريكس، توهم و دنياي مجازي است.
مَجاز از ديرباز نزد فلاسفه واژهاي است شناخته شده، اما حقيقت مجازي يا VirtualReality اصطلاح نوینی در علم كامپيوتر است كه امروزه ميتوان نمونههايي از آن را در شبيهسازيهاي پرواز يا رانندگي كه براي آموزش به خلبانان و رانندهها به كار ميرود، ديد. جراحي از راه دور نیز چشمانداز ديگري از اين فناوري است. سادهترين نوع آن را در كشور خودمان بهصورت ترنهاي تفريحي با عنوان سينما 2000 و 3000 و غيره حتماً به خاطر داريد. در این ترنها صندلي تماشاچيان درجاي خود به چپ و راست حركت ميكند و آهنگ حركات آن با تصاويري كه از روبرو پخش ميشود، هماهنگي دارد. بهاینترتیب اين حس به بيننده القا ميشود كه بهراستی در يك ترن واقعي در مسيري خطرناك و پرپیچوخم درحركت است**.
و اما بشنويد از جديدترين فناوري حقيقت مجازي به نقل از مجلة TIME:
وسيلهاي كه احساس واقعي حركت را در محيط واقعيت مجازي ايجاد ميكند، توسط شركت "يو اس فرم موشن وير" توليد شد. در اين وسيله به جاي تكيه صرف بر صفحة نمايش كامپيوتر براي ايجاد توهم حركت، گوشيِ "موشن وير" با استفاده از يك فناوري پزشكي متداول بر روي احساس تعادل كاربر، از طريق شبيهسازي در گوش مياني (مرکز تعادل مغز) تأثير ميگذارد و با شبيهسازي حركت واقعي، اين وسیله احساسی پيشرفته از واقعيت را براي بازيكنان واقعيت مجازي ايجاد ميكند...
در نشرية Yahoo Internet Life با مقالة ترسناكتري برميخوريم:
فروشگاه هوسانگيزي كه براي هريك از حواس پنجگانة ما چيزي جالب براي عرضه كردن دارد!
مجسم كنيد که تصوير يك كيك پنيري را بهصورت Online ببينيد و با دستگاه جديد ما بتوانيد قبل از خريدن اين كيك، روي آيكون آن كليك كرده و طعم آن را بچشيد!
آقاي الوود آيوي بنيانگذار شركت Trisenx پيشبيني ميكند: روزي ماشينهاي چشايي در همة رستورانها نصب خواهند شد.
شركت Trisenx اولين شركتي است كه مدعي توليد يك دستگاه چشایی مصنوعی شده است.
آقاي آيوي ميگويد كه در سايتTrisenx شما ميتوانيد به هنگام مطالعة صورت غذاي رستوران، سوپ روز يا غذايي را كه ميخواهيد سفارش دهيد.
اختراع آقاي آيوي با شمارة ثبت 6053738 در آمريكا و با نام Sensualizen، شما را در چنان محيطي غوطهور ميكند كه علاوه بر بو، آبوهوای شبيهسازيشده نيز در آن وجود دارد. اين دستگاه به عبارتي يك ماتريكس كوچك است!
اين يعني ورود به عصر ماتريكس!
ما داريم خود را با دستان خود به چنگال ماتریکس ميافكنيم.
پيشگويی علمي/تخيلینويسان، چه زود به حقيقت پيوست!
در فيلم، ما انسانها را ميبينيم كه در جايگاهي ابدي به خواب رفتهاند. خواب خوشي كه AI - به عنوان نمادي از دنياي فريبندة مادّي- برايشان ميسازد.
آنها در اين توهم از زندگي حقيقي، حواس مجازي خويش را باور ميكنند و تا آخر عمر به آن وفادارند.
در جايي از فيلم، مورفيس به نيو ميگويد: تعريف تو از واقعيبودن چيه؟ اگه منظورت اون چيزيه كه با حواس پنجگانهات درك ميكني، اون چيزي كه ميچشي، بو ميكشي يا ميبيني، همه و همه چيزي نيست جز يه سري سيگنال الكتريكي كه مغزت اونها رو ترجمه و تفسير ميكنه...
اين كلام حكيمانهاي است در قالبي نوين، همانطور كه رنه دكارت ميگويد: حقيقت را تنها از طريق خرد است كه ميتوان دريافت. آنچه در كتابهاي قديمي آمده است قابلاعتماد نيست و حتي به آنچه از طريق حواس ادراك ميشود نيز نميتوان به طور كامل اعتماد داشت.
اين حقيقت دردناك وجود دارد كه ما جهان را تنها و تنها از راه حواسمان ادراك ميكنيم و اگر حواسمان به ما دروغ بگويند؟
امانوئل كانت در اين مورد ميگويد: ما نميتوانيم بفهميم كه جهان براي خود چگونه است. آنچه ما ميتوانيم درك كنيم اين است كه جهان براي ما چگونه است!
واچفسكیها نگارش فيلمنامة ماتريكس را در سال 1994 آغاز كرده بودند اما در آن زمان هيچيك از تهيهكنندگان هاليوود آن را نفهميدند و بدين ترتيب ماتريكس پنج سال در آرشيو خاك ميخورد. سرانجام آنها تصميم گرفتند كه فيلمنامه را به شكل ملموستري دربياورند و به همين دليل شروع به تهية فيلمنامة مصوري از روي آن كردند. اين شگرد مؤثر واقع شد و توجه عدهاي را جلب كرد. نخستين كسي كه به پروژه دعوت شد كسي نبود جز بيل پوپ كه پيش از اين فيلم گرفتار را در سال 1996 براي واچفسكيها فيلمبرداري كرده بود. او به سبك كار دو برادر واقف بود و به خوبي ميدانست كه آنها چه انتظاري از او دارند. فيلمنامة مصور نيز كمك خوبي بود. خود پوپ ميگويد: اندي و لري به دنبال خلق دو دنياي متمايز بودند؛ يكي در سال 2199 و ديگري در عصر حاضر كه البته اين دوّمي در واقع يك شبيهسازي كامپيوتري بود. دنياي آينده ميبايست دنيايي سرد و تاريك و ترسناك باشد. همچنين اين دنيا بسيار آلوده و غبارگرفته است چون دليلي براي تميز كردن آن وجود ندارد! صدها سال است كه انسانها چيزي نساختهاند، پس هر چه هست، رنگ و رو رفته، زنگزده و مستعمل است. از سوي ديگر نميخواستيم آسمان دنياي ماتريكس آبي و درخشان باشد از اين رو رنگ آسمان را با نورپردازي به سفيد تغيير داديم.
لري ميگويد: هدف ما ساختن يك فيلم تفكربرانگيز حادثهاي بود كه تاکنون كسي نمونهاش را نديده باشد... ايدههاي ما خيلي بيشتر از زمانبندي فيلم بود! بخشهاي زيادي از فيلمنامه، پيش از ساخت، هرس شده بود. بخشهاي ديگري نيز به دليل حفظ ضرباهنگ سريع فيلم در اتاق تدوين، زير قيچی رفت اما بااینوجود ماتريكس فيلمي كمنظير و تحسينبرانگيز از كار درآمد.
حتي روز اكران عمومي فيلم، که درست مصادف ميشود با عيد رستاخيز مسيح! خواهيد ديد كه دو برادر چه تقارن ظريفي را ميان زندگي نيو و زندگي عيسي' مسيح(ع) (بر اساس انجیلهای چهارگانه) به وجود آوردهاند.
فرهاد ارکانی – 1381 (ماتریکس؛ مکاشفه قرن)
پانویسها:
* در حال حاضر اندی و لری پس از تغییر جنسیت، دیگر نه برادران، که خواهران واچفسکیاند.
** در زمان نگاشته شدن این مطلب، هنوز عینکهای واقعیت مجازی به صورت امروزی و بازیهای اینچنینی اختراع نشده بود!