پيرمرد آخرين رقمِ كد رمز را نيز وارد ميكند.
تصوير نمايشگر كوچك، آرام آرام روشن شده، مرد جوان باريكاندامي با عينكِ درشتِ ذرهبيني نمايان ميشود.
- چي شده؟ خيلي وقت بود سراغي از ما نميگرفتي؟
- شرمسارم. من سراسرِ روزان و شبانِ زيستنام را سپاسدارِ مهر شمايانام. گرفتاريهاي اين زمانه بسيارند و شما خود نيك آگاهيد.
مرد جوان عينكاش را از چشم برميدارد و روي شيشه آن هـا ميكند: بله، بله،... فقط يه لحظه ياد روزهايي افتادم كه اينجا پيش ما بودي... تو بچه باهوشي بودي! خوب بگذريم، چه كمکی از دست ما برمیاد که این جوری سراسیمه اومدی سراغمون؟
- سرور گرامي! پورِ نيكزادم با پورِ شاهانشاه درگيرِ نبردي بيفرجام شده است.
- اوه! يه چيزهايي شنيدم. مثل اين كه بدجوري هم زخمي شده! مداواش كه كردي؟... دارويي چيزي ميخواي؟
- نه سرورم، از داروهایي كه بارِ پيش داديدمان هنوز اندوختهاي چند به جاست. درمانِ زخمها را نيك از شمايان آموختهام اما...
- ميخواي اين دفعه پسرت جنگ رو بِبَره، آره؟!
- آري سرورم! آگاهيد كه هيچ جنگافزار، بر تنِ سپنتِ شاهپورِ ورجاوند، كارگر نيست. تنِ تهمِ پورِ پيلتنام اما از خدنگِ او ريش و زخمي است... به هر روي چارهاي نديديم و دست به دامانِ شما شديم.
- ميدونيد كه كشندهی شاهزاده تا آخرِ عمر روي خوشي رو نمیبینه؟
- آري دانای دانایان! اما چه ميتوانيم كرد؟
مرد جوان از جايش بلند ميشود و سرش از تصوير خارج ميشود: باشه، باشه، به هر حال ما هم همچين دل خوشي از اين پدر و پسر نداريم!
مرد جوان از ديدرسِ نمايشگر خارج ميشود و اندكي بعد در حالي كه وسيلهی عجيبي در دست دارد بازمي گردد: راهش فقط اينه! زره شاهزاده يك جور نيروي مغناتيسي داره كه هر جسمِ فلزياي از جمله شمشير و نيزه و نوكِ پيكان رو از خودش دور ميكنه. تنها راه مقابله با اين زره، استفاده از ليزره... امشب پسرت رو بفرست پايگاه بياد اينو تحويل بگيره، البته اگه حالش جا اومده؟...
- نرّه شيرِ شرزهاي است! بيگمان خواهد آمد. نيم شب!
***********************************************
نقّال كه خود را در ميانِ بيست و چند جفت چشمِ مشتاق و هيجانزده ميديد داستاناش را اين چنين به پايان برد:
تهمتن گز اندر كمان راند زود
بر آن سان كه «سيمرغ» فرموده بود
بزد تير بر چشم اسفنديار
سيه شد جهان پيش آن نامدار!
فرهاد ارکانی - آبان 81
این داستان در کتاب «علمی/تخیلی برای آنها که علمی/تخیلی دوست ندارند» ( حسین شهرابی، نشر مکتوب - 1394) به چاپ رسیده است.