فرهوده طاهری
فرهوده طاهری
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

طرز تهیه‌ی مربای گل سرخ به روش فردریک بکمن یا مروری بر رمان مردی به نام اُوه

عنوان محصول (نام کتاب): مردی به نام اُوه
سرآشپز (نویسنده): فردریک بکمن
حرارت مورد نیاز (مترجم): فرناز تیمورازف
محصولی از (ناشر): نشر نون
حجم این مربای لذیذ (تعداد صفحات): ۳۸۳ صفحه
مواد لازم (شخصیت‌های اصلی رمان):
اُوه، سونیا، پروانه و گربه‌

نویسنده‌ی سوئدی، فردریک بکمن، آشپزی با کلمات و شخصیت‌ها را خوب می‌داند. کافی‌ست این رمان ۳۸۳ صفحه‌ای تراژیک_طنزآلود از او را بخوانید تا غرق در لذت هنر او شوید.
در ابتدا بیاید تا شما را با مواد اولیه‌ی هنر این نویسنده آشنا کنم.

اُوه گلبرگ‌ گل‌سرخ که مربا را عطر و طعم می‌دهد.

با دیدن نام رمان می‌توانید حدس بزنید که با داستانی شخصیت محور روبه‌رو هستید و بعد از مطالعه‌ی کتاب می‌بینید که حدستان درست از آب درآمده است. شما داستان زندگی اُوه را می‌خوانید؛ کسی‌ که از جهات بسیاری عجیب و غریب است. پیرمردی‌ ۵۹ ساله که به طرزی خشک و وسواس‌گونه‌ معتقد است که در هر شرایطی همه چیز باید سر جای خودش باشد. اُوه پیگیر است؛ زیادی پیگیر است و اهل کوتاه آمدن نیست. به هر چیزی که معتقد و علاقه‌مند شود، چنان تعهدی از خودش نشان می‌دهد که تا همیشه حاضر است بخاطرش بجنگد. روی ماشین سابش تعصب دارد و تعمیر کردن همه چیز برایش ساده است. او به نظم و ترتیب آن‌طور اهمیت می‌دهد که در قسمت‌های زیادی از رمان شما را به یاد یک ربات می‌اندازد. ماشینی که روح ندارد و فقط یک سری دستورالعمل مکانیکی را طبق عملکرد برنامه‌ریزی شده‌ی مغزش و تنها از روی عادت انجام می‌دهد. حالا فکر کنید که یک ربات را از مدار کاری خارج کنند. به نظر شما چه بلایی بر سر این ماشین خواهد آمد، قطعاً مرگ معنوی. این همان بلایی است که ابتدا با مرگ همسر و سپس با بازنشستگی بر سر این ربات می‌آید. پیرمرد خودش را آچاری می‌بیند که دیگر به کار نمی‌آید و همین است که انگیزه‌ی زنده بودن را از او می‌گیرد. از طرفی، هر چه می‌گذرد، با وجوه دیگر شخصیت اُوه آشنا می‌شویم. اُوه آدمی‌ست که اخلاق‌ها و وسواس‌های مخصوص به خود را دارد و جوری قانون‌مدار است که سرتان سوت می‌کشد. او درباره‌ی همه چیز قانون‌های خاص خودش را دارد؛ از سرکشی‌های روزانه به محوطه‌ی محل زندگی‌اش تا نحوه‌ی تعامل با آدم‌ها تا پایبندی به محبتی که همواره به همسرش داشته و دارد. اُوه مهربان است و درست به همین دلیل است که می‌تواند محبت دیگران را درک کند، بپذیرد و به خاطر محبت دیگران متحول شود.

سونیا، پاکی آب و جدا‌کننده‌ی تلخی‌های شخصیت همسرش اُوه.

سونیا درست عین آب است، با همان شور و نشاط جریان روان آب. او خصلت‌های اُوه را به تمامی می‌پذیرد و تلخی‌ها را در خود حل می‌کند. سونیا دید مثبتی به زندگی و آدم‌ها دارد و همین است که انرژی لازم برای زندگی کردن را به اُوه می‌دهد. اُوه تشنه‌ی همین شوق سونیا به زندگی‌ست با این که به ظاهر خصلت‌هایی متفاوت با هم دارند. بعدتر پس از آشنایی اُوه با پروانه، پیرمرد شور زندگی را در پروانه نیز می‌بیند. خصوصیتی آشنا و همزمان اعصاب خوردکن برای اُوه که باعث می‌شود ناخودآگاه جلوی پروانه کوتاه بیاید. سونیا مظهر زنانی‌ست که اطرافشان را با معجزه‌ی محبت سر و سامان می‌دهند. زنانی که کارها را صرفاً براساس درستی‌شان انجام می‌دهند. از اتفاقات بد شکایت نمی‌کنند و پذیرششان نسبت به خوبی‌ها و بدی‌های دنیا به یک اندازه زیاد است. آن‌هایی که اگر کمبودی یافتند به طرز والاتری و به نفع دیگران جبرانی می‌یابند.

پروانه، مناسب‌ترین طعم‌دهنده‌ برای مربای بکمن.

پروانه، زنی جوان و ایرانی‌ست که به چسبندگیِ شکر است و با تلخی‌ها کوتاه نمی‌آید. سرسختی پروانه مهم‌ترین شباهت پنهان بین اُوه و پروانه است و همین باعث تحول شخصیت اصلی می‌شود. با همین لجاجت مهربانانه است که پروانه، قسمتی از اُوه را بیرون می‌کشد که حتی خود پیرمرد هم از وجود آن بی‌اطلاع بوده است. او اُوه‌ای را به خود این پیرمرد و دیگران می‌شناساند که به سادگی می‌تواند محبوب همه باشد. در واقع پروانه است که مهم‌ترین ویژگی اُوه را پیدا می‌‌کند، تعهد به مراقبت. پروانه مهارت‌های به ظاهر ساده ولی متفاوت اُوه را از پسِ سردی و کم حرفی این پیرمرد بیرون می‌کشد و به او نشان می‌دهد که چطور می‌تواند زندگی بقیه را ساده کند و از آن‌ها مراقبت کند. این دقیقاً همان کاری‌ست که اُوه همیشه دوست داشته است و پس از مرگ همسر و بازنشسته شدن به کل از آن محروم شده. طوری که دیگر از اُوه بودنش چیز زیادی باقی نمانده. پروانه، تلخی شخصیت اُوه و نگاه او به مرگ و زندگی را می‌گیرد، غم از دست دادن همسر را درباره‌ی پیرمرد درک می‌کند و با کمک توانایی‌های اُوه از او آدمی دیگر می‌سازد. کسی‌ که عطر و طعم زندگی خودش، پروانه و همسایه‌ها را دلپذیر می‌کند. آدمی حمایتگر، محبوب و کمی بیش از قبل متصل به آدم‌های اجتماع اطرافش.

گربه، هل مربا، معطرکننده‌ی این ترکیب دلپذیر

گربه نمود دیگری از شخصیت اُوه است، همان‌قدر که این پیرمرد در ظاهر خود را بیخیال و خشک نشان می‌دهد، شبیه به اُوه محبت را درک می‌کند و با آن به سادگی خو می‌گیرد. گربه درست به اندازه‌ی اُوه لجباز است و روی قوانین و قواعد خودش پافشاری می‌کند. به حرف‌ها و رفتارهای پس زننده‌ی اُوه بی‌اعتنایی می‌کند و حد و مرزهای خودش را سفت و سخت می‌چسبد. همین می‌شود که گربه و اُوه به سادگی و در سکوت یکدیگر را می‌فهمند و کم کم همراه و همدم هم می‌شوند و همه‌ی این‌ها با مهارت سرآشپز اتفاق می‌افتد.

فردریک بکمن، نویسنده‌ای که روش تهیه‌ی یک مربای گل‌سرخ را خوب بلد است.

بکمن، مواد لازم برای نوشتن یک رمان خوب را می‌شناسد. چند شخصیت متفاوت و در عین حال معمولی را کنار هم می‌چیند و با دستور تهیه‌ای ساده اما به شدت موثر طعمی ماندگار در ذائقه‌ی رمان‌خوانی شما از خود به جای می‌گذارد. در این رمان شما با اتفاقات عجیب و غریب یا هیجان‌انگیز بخصوصی روبه‌رو نخواهید شد، چون این رمان درباره‌ی آدم‌های عادی و زندگی‌های معمولی‌ست. فردریک بکمن، رمان را در چهل فصل نوشته است. فصولی که ابتدای عناوین مشترک همه‌ی آن‌ها نام کتاب است، «مردی به نام اُوه» و به این ترتیب، او شما را به شیوه‌‌ای موثر با شرایط اکنون و گذشته‌ی شخصیت اصلی رمان آشنا می‌سازد. فصول کتاب یک در میان با آوردن بخش‌هایی از گذشته و حال و با هوشمندی حساب‌شده‌ی هر چه تمام‌تر نوشته شده. روشی که باعث می‌شود کم کم شما بتوانید دلایل اتفاقات حال را با مروری بر گذشته‌ها بدانید و در عین حال کنجکاوی خود را برای دانستن ادامه‌ی ماجراهای ساده‌ی آدم‌های کتاب از دست ندهید. هر چند بکمن ابتدای رمان را کمی‌ بی‌مزه، به ظاهر بی‌ربط و سرد نوشته؛ ولی اگر فقط خواندنِ فصل پنج صفحه‌ایِ اول کتاب را دوام بیاورید، قول می‌دهم ماجراهای رمان، خیلی راحت شما را غرق در خودشان کنند؛ چون بکمن می‌داند چه‌طور شخصیت‌ها را انتخاب کند، روابط و تعاملاتشان را کنار هم بچیند تا شما را پای کتاب بنشاند. او می‌داند چه‌ شخصیت‌هایی خلق کند تا شما هم بتوانید نمونه‌هایی مشابه از این نوع آدم‌ها را بدون تلاش خاصی در زندگی خودتان به یاد بیاورید. او بلد است تعامل بین آدم‌ها را چه‌طور دربیاورد که شما را با رمان و شخصیت‌هایش رفیق کند. جمله‌ها کوتاه و خواندنشان ساده است. توصیف‌ها سرراست و درست مثل همان چیزی‌ست که چشم‌ها، گوش‌ها، طعم توی دهانتان و پوست دست‌ شما آن‌ها را حس می‌کند. ساده نوشتن به این سادگی‌ها نیست و این توانایی قلم فردریک بکمن است. شما می‌توانید بدون خواندن توصیف‌های خسته‌کننده و اضافی، چهره‌ی آدم‌ها را تصور کنید، رنگ سقف و دیوار خانه‌ها را ببینید و صداها، بوها، سردی هوای سوئد و گرمی نگاه آدم‌ها، درک معنای انواع واکنش‌های یک گربه، تفاوت‌های ظریف شخصیت‌‌ دو کودک و نحوه‌ی تابش نور آفتاب را حس کنید. بکمن، با آوردن یک درمیان قسمت‌هایی از زندگی حال و گذشته‌ی اُوه، به شما نشان می‌دهد که بر این پیرمرد چه گذشته است که او را به چنین شخصیتی تبدیل کرده و این دقیقاً مهارت بکمن در تهیه‌ی این مربای خوش‌عطر است. شما به عنوان خواننده کم کم با دلایل واکنش‌های اُوه آشنا می‌شوید و به او حق می‌دهید. بکمن نحوه‌ی نگرش اُوه به وقایع دنیای اطراف، زندگی گذشته و واکنش‌های اُوه را به قدری با لطافت و طنزی مطبوع در کنار هم چیده است که شما می‌توانید ساعت‌ها غرق در مطالعه‌ی رمان شوید و دنیای شخصیت را به تمامی درک کنید. انگار که مثلاً نشسته باشید وسط زندگی یک آدم واقعی و از چشم او به همه‌ی ماجراها نگاه کنید، همین‌قدر حقیقی. پس، بکمن درست کردن مربای گل سرخ را بلد است. می‌داند که باید یک یا دو باری گلبرگ‌های سردیِ آدم‌ها را در تاثیر پذیرش آب جوشاند تا تلخی آن کاملاً گرفته شود و بعد با محبت آن را شیرین کرد. او ابتدا به شما پیرمرد تلخ و سردی را می‌شناساند و به مرور با روش منحصر به فرد خود، اُوه را با زندگی و آدم‌های اطرافش و شما را با آدم‌هایی مشابه او با مهارت قلمش آشتی می‌‌دهد. این درست همان کاری‌ست که نویسنده‌ی این رمان درباره‌ی گذشته‌ی اُوه و سونیا و با آشنا کردن پروانه و اُوه در حال، با شخصیت این مرد می‌کند.

فرناز تیمورازف، مترجمی که با مهارت شعله‌ی طنز این مربا را قوام می‌آورد.


پیش از مطالعه، قسمت‌هایی از ترجمه‌ی دو مترجم این رمان، حسین تهرانی و فرناز تیمورازف را بررسی کردم و ترجمه‌ی تیمورازف را بیش‌تر پسندیده و آن را برای مطالعه انتخاب کردم. به عقیده‌ی من، نحوه‌ی ترجمه‌ی این مترجم، کمک بسیاری به نشان دادن لحن طنزگونه‌ی قلم بکمن به خواننده کرده است. همین‌طور، این ترجمه، همراه با نگاه متفاوت نویسنده به مقوله‌ی زندگی و مرگ، تلخی ماجراها و بخصوص تصمیم اُوه برای انجام دادن کاری که بارها با شکست روبه‌رو می‌شود را با شیرینی طنز می‌گیرد.‌

در انتها باید گفت این کتاب را بخوانید چون:
۱. درباره‌ی آدم‌های عادی‌ست.
۲. درباره‌ی دگرگون شدن است.
۳. درباره‌ی تاثیر آدم‌ها بر روی یکدیگر است.
۴. درباره‌ی ادامه دادن است.



فردریک بکمنرمانعجیب و غریبتراژیک
گلدانی با رویای رسیدن دانه‌ی وجود به کمال https://t.me/Royaye1goldan
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید