این روزها کافی است برای کوچکترین موضوعی به بیمارستان بروی؛ حجم تبلیغات دربارهی شیر مادر آنقدر زیاد است که سرگیجه میگیری. آنقدر که اگر حواست نباشد، ناگهان خودت را یک متعصب میبینی که آمادهای علیه "جنایتکارانی" که به نوزادشان شیر خشک میدهند شعار بدهی.
پزشکان با قاطعیت مادران را از استفاده از شیر خشک منع میکنند. در کلاسهای آمادگی برای پدر و مادر شدن، بر اهمیت شیر مادر تاکید میشود؛ اینکه همه میتوانند شیر بدهند و "شیر نداشتن" واقعیت ندارد. مقالات زیادی هم آیندهی تیرهی کودکانی را تصویر میکنند که از شیر مادر محروم ماندهاند.
من و فائزه هم با همین ذهنیت به استقبال بچهدار شدن رفتیم. آن زمان، تلاش برای شیر دادن نه فقط یک حس خوب، که یک وظیفه به نظر میرسید.
اما خیلی زود خبرهای بد رسید. فائزه شیر کمی داشت. نخستین ضربهی سنگین را وقتی خوردیم که بعد از یک هفتهی طاقتفرسا در NICU، با همهی غصهها و خستگیها و دردهای فائزه به خانه برگشتیم. آن شب، پسرمان تا نیمهشب یکسره گریه کرد. سختترین ساعات پدری و مادری در این دو سال همان چند ساعت بود؛ نوزادی که دردش را نمیفهمی، به سینه نزدیک میشود و با گریهای بلند سرش را برمیگرداند. بعد از چند ساعت درماندگی، مادر فائزه نجاتمان داد؛ با یک شیشهی معجزهگر شیر خشک.
روزها و هفتهها و ماههای بعد، به تلاش بیپایان برای جاری شدن شیر گذشت؛ از تغذیهی خاص و مکملها گرفته تا دستگاههای شیر دوش. نشد که نشد. ۳۰ یا ۴۰ سیسی شیر، آن هم با درد فراوان، نتیجهی چند ساعت تلاش بود؛ حتی به اندازهی یک وعدهی کودک هم نمیشد. کمکم، اول من و بعد فائزه شکست را پذیرفتیم. ما پدر و مادر کودکی شدیم که شیر مادر نخورد.

اما پذیرش شکست، گاهی باعث روشن شدن دید میشود. هرچه بیشتر در آغوش شکست فرو میرفتیم، ناچار بودیم منطقیتر به "جنایتی" که کرده بودیم فکر کنیم. مجبور بودیم قضاوت دیگران را از زندگیمان بیرون کنیم؛ و همین شد مقدمهی نگاهی انتقادی به "مقدسسازی شیر مادر".
تحقیقات زیادی نشان میدهد تغذیه با شیر مادر، بهویژه در ۶ ماه اول زندگی، در رشد جسمی و روانی کودک به میزان چند درصد موثر است. اما دوست دارم چند چالش را مطرح کنم:
۱. درست است که تحقیقات از شرایط بهتر کسانی که شیر مادر خوردهاند میگویند، اما مطالعاتی هم وجود دارد که نشان میدهد در بسیاری از این تحقیقات خطاهای جدی وجود دارد. چراکه عموماً رابطهی علت و معلول درست تشخیص داده نشده است. مثلاً مادرانی که به کودک خود شیر میدهند، بیشتر در کنار او هستند. همین ممکن است ناشی از وضعیت مالی بهتری باشد که باعث شده نیازی به دوری از کودک برای کار نداشته باشند. پس سؤال این است: بهبود شرایط روانی کودک ناشی از شیر مادر است یا ناشی از حضور بیشتر مادر یا شرایط مالی بهتر؟
۲. هرچند شیر مادر میتواند در سلامت کودک موثر باشد، اما روان سالم مادر برای تربیت فرزند بسیار حیاتیتر است. آیا میتوان با فشار جسمی و روانی در حساسترین دوران زندگی یک زن، انتظار مادری سالم داشت؟ اگر مادران اینستاگرامی خوشحال و خندان را کنار بگذاریم، آنچه در واقعیت زیاد دیدهام اعصاب فرسوده و حال پریشان مادرها، مخصوصاً در سال اول بوده است.
شما هم میتوانید در نابود کردن روان این مادران سهمی بر عهده بگیرید. چه بهانهای بهتر از شیر مادر؟
چند نمونه کوچک از شنیدهها و دیدههایم در این مدت:
مادری که کنار فائزه در بیمارستان بستری بود میگفت شوهرش سر بچهی اول گفته بود: «حلالت نمیکنم اگر به بچهام شیر ندهی.» حالا هم اگر شیرش راه نیفتد، دعوا حتمی است.
مادری میگفت بعد از سالها هنوز خانوادهام سرکوفت میزنند که این بچه ضعیف است چون شیر خودت را نخورد.
خانمهای زیادی از خانوادهی فائزه دلسوزانه توصیه به شیر مادر کردند. وقتی از آنها میپرسیدیم خودتان به بچهتان شیر دادید میگفتند نه خب من نداشتم! علاوه بر این تناقض همهگیر، به ژنتیک هم توجه کنید.
افراد زیادی بعد از آنکه به فائزه توصیه میکردند حتماً شیر بدهد و با برخورد قاطع من روبهرو میشدند، یادشان میآمد که خودشان هم قربانی این ماجرا بودهاند. یکی تعریف میکرد نوهاش نزدیک بود تلف شود، چون پرستارها اجازهی استفاده از شیر خشک نمیدادند و بچه به مرحلهی بیاشتهایی رسیده بود. به زور او را یک ماه زنده نگه داشتند تا دوباره توان تغذیه پیدا کرد. روایتهای مشابه دیگری هم شنیدم.
ترس و عذاب وجدان هربارهی فائزه از مواجهه با پزشک زنان و پزشک کودک. اینکه اینبار چطور با سرزنشهای آنها روبرو شود. البته انصافا ما خوشبخت بودیم که این هر دو خیلی زود شاید بعد از یک ماه به حمایت بیقید و شرط از فائزه رو آوردند و اعتماد به نفس فائزه چند برابر شد.
از چند مادر شنیدم که در روزهای اول بعد از زایمان به رسیدگی دارویی، بهویژه برای آرام کردن وضعیت روحیشان نیاز داشتند. اما به بهانهی اینکه "نکند نوزاد نتواند شیر بخورد" از دریافت این کمک محروم شدند.
صدای یکی از پرستاران را شنیدم که با خجالت و کمی شوخی میگفت چون بچهاش زردی گرفته بود، مدتی شیر خشک داده و بعد دوباره به شیر مادر برگشته است (شیر خشک در روزهای اول که مادر کم شیر است به دلیل رفع نیاز نوزاد به آب زیاد باعث رفع سریعتر زردی میشود). دکتر اما این کار را "ریسک بزرگ" خوانده و او را دیوانه خطاب کرده بود!
بگذارید صریح بگویم: اگر میخواهید یک مادر را نابود کنید، کافی است به او بفهمانید برای نوزادش ـ پارهی تنش ـ ناکافی است. این همان بلایی است که با مشارکت سیستماتیک پزشکان، پرستاران، ماماها و خانوادهها هر روز بر سر مادران میآوریم، و بعد فاضلانه انتظار داریم فرزندان سالمتری تربیت شوند.
به تجربه دیدهام که پسرمان با نخ نامرئی به فائزه وصل است. هر وقت فائزه خوشحال است، او بازیگوشتر میشود؛ هر وقت فائزه کلافه است، او بیقرار میشود. هیچ چیز به اندازهی حال مادر و پدر روی کودک تاثیر ندارد. اگر چیزی مقدس باشد حال مادرست، نه شیر مادر.
کافیست به لیست بلند بالای داروهایی که مصرف میکنیم فکر کنید و اینکه به جای همهی آنها گیاهان صحرایی مصرف نمیکنیم. یا اینکه فلج اطفال با واکسن ریشه کن شد نه با "همهچیز طبیعیاش بهتر است". شیر خشک هم ویژگیهایی دارد که شیر مادر را به چالش میکشد.
از نظر مواد مغذی مثل آهن، کلسیم و ویتامینها (بهویژه D و K)، غنیتر و پایدارتر است.
شیر خشک متناسب با نیاز کودک تولید میشود، در حالی که شیر مادر بر اساس وضعیت بدن مادر ساخته میشود.
کیفیت شیر مادر در طول زمان تغییر میکند و بعضی مواد مغذی آن کاهش مییابد. همچنین با تغذیهی روزانهی مادر تغییر میکند؛ شیر خشک همیشه ثابت است.
شیر مادر بین زنان مختلف میتواند کیفیت متفاوتی داشته باشد؛ شیر خشک برای همه یکسان است.
آیا شیر مادر هیچ مزیتی ندارد؟ چرا. از نظر پادتنها و باکتریهای مفید هنوز شیر خشک جای کار دارد. اما نکتهی مهم این است که شیر خشک هر روز در حال بهتر شدن است؛ تا امروز به نتایج درخشانی رسیده و فردا حتی بهتر خواهد بود. مثلاً در سالهای اخیر در بسیاری از شیرخشکها پروبیوتیک اضافه میشود.
چیز مقدسی دربارهی شیر مادر وجود ندارد. شیر مادر با همهی خوبیهایش کاستیهای آشکاری دارد که این تقدس را میشکند. مثلا برای همین کمبودهاست که همهی کودکان باید مکملهایی مثل ویتامین D و آهن دریافت کنند. اگر شیر مادر کامل بود چنین نیازی وجود نداشت.
اگر شیر مادر داشتید، لذت شیردهی نوش جانتان. اگر نداشتید، همان شیر خشکی که با عشق به فرزندتان میدهید، به همان اندازه مقدس است.
این را اضافه کنم شیر خشک فرصتی به مادر میدهد که در ماههای اول کمی نفس بکشد و چند ساعتی برای خودش باشد. همین ساعتهای کوتاه، در دورهای که زندگی مادر وارد مسیری بیبازگشت شده، میتواند حیاتی باشد.
زایمان طبیعی هم در سیستم بهداشت و درمان ایران به چیزی شبیه "شیر مادر" تبدیل شده است. همانطور که برای شیردهی خودمان را به زحمت انداختیم، برای زایمان طبیعی هم همین کار را کردیم. همهی شواهد نوید زایمانی کمدردسر میداد، اما نتیجه فاجعهبار بود: مادر آسیب دید، بچه نزدیک بود آسیب ببیند، و دو نوبت اپیدورال تنها با زحمت اثر گذاشت. هنوز نمیدانم فائزه چقدر توانسته از ترومای آن بازیابی کند.

به ما گفته بودند مادری که طبیعی زایمان کند، روی پای خودش به خانه میرود. اما آنچه دیدم چیز دیگری بود. زنانی که سزارین کرده بودند، آرایشکرده آمدند و همانطور هم رفتند؛ یک روزه سر پا شدند. در مقابل، تعداد زیادی از مادران زایمان طبیعی که دیدهام احتمالاً یک عمر باید با ترومای آن دستوپنجه نرم کنند.
یک واقعیت جالب اینکه ژنتیک اروپاییها در این زمینه به آنها برتری میدهد. لگن زنان اروپایی امکان زایمان آسانتری فراهم میکند. آیا ممکن است نگاه مداوم ما به اروپا و آمریکا باعث شده باشد در نسخهنویسی برای زنان ایرانی بدن آنها را نادیده بگیریم؟ شاید بدون اینکه به ویژگیهای بدنی زنان ایرانی توجه کنیم، تبلیغات زایمان طبیعی در اروپا را کورکورانه پذیرفتهایم. به نظر من این احتمال جدی است.
زایمان سزارین احتمال برخی اختلالات تنفسی در نوزاد را بالا میبرد، اما این عوارض اغلب گذرا هستند.
با سزارین احتمال کاهش دفعات بارداری وجود دارد. معمولاً ایمنی آن تا ۳ یا ۴ زایمان است.
زایمان طبیعی هم خالی از خطر نیست. هرچند احتمال وقوع آسیب کمتر از احتمال اتفاق افتادن اختلالات تنفسی ناشی از سزارین است، اما احتمالاتی مثل کمبود اکسیژن در کانال زایمان یا نیاز به فشار شدید برای خروج نوزاد وجود دارد.
سزارین احتمال موفقیت در شروع شیردهی را پایین میآورد.
موارد بالا نشان میدهد که اطلاعات دقیق و بیطرفانه باید در اختیار مادران قرار گیرد تا خودشان تصمیم بگیرند. این بدن آنهاست؛ چرا باید دیگری به جایشان تصمیم بگیرد؟
تا جایی که فهمیدهام، نوعی سهمیهبندی زایمان طبیعی و سزارین برای پزشکان و بیمارستانها در ایران وجود دارد. در نتیجه، عمل سزارین تنها بهصورت گزینشی و گاه با پرداخت بیشتر پذیرفته میشود. این وضعیت به فشار مضاعف و آزاردهندهای برای مادران تبدیل شده است.
در تاکسی بودم. راننده میگفت: "باید مراقب زنها باشی، میبینند تو به بچهات محبت میکنی، حسودی میکنند و افسرده میشوند." استدلال آوردم، اما دیدم او در دنیای دیگری سیر میکند. این انکار واقعیت قسمتی از فرهنگ امروز ماست. مثلا در مستند The Witches نمونههایی از فشارهای بیحدی که جامعه برای ایدهآل بودن به مادران تحمیل میکند نمایش داده شده.
اگر مادرید، مراقب خودتان باشید. هیچکس جز شما بهترین تصمیمها را برای کودکتان نمیگیرد. اگر با مادری روبهرو هستید، یادتان باشد مهمترین کمک، حمایت است؛ نه ارائهی راهکار، نه سرزنش برای انتخابها، نه مقایسه با "مادران بهتر"، نه نصیحتها و نه نکات بیپایان فرزندپروری. فقط و فقط حمایت.

این نوشته روایت یک تجربه است، اما داستان من و فائزه تنها نیست. بسیاری از مادرها لحظات مشابه یا حتی سختتر را گذراندهاند. اگر این تجربهها گفته نشود، هیچ بهبودی در فرهنگ عمومی و فشارهای اجتماعی به وجود نمیآید. از شما میخواهم تجربهی خودتان را زیر همین نوشته به اشتراک بگذارید. هر روایت شخصی نهتنها میتواند مادر دیگری را آرامتر کند، بلکه قدمی کوچک در تغییر نگاه جامعه است.