
بازخوانی «هنر محق بودن» آرتور شوپنهاور در ترجمهی کیومرث پارسای
در روزهایی که گفتوگو بیشتر یادآور جدل است تا جستوجوی معنا، بازخوانی رسالهی شوپنهاور تازگی عجیبی دارد. او در کتاب " هنر محق بودن" از زوایای پنهان ذهن سخن میگوید؛ از لحظههایی که آدمی حقیقت را کنار میگذارد تا صرفاً «برنده» شود. شوپنهاور در این کتاب ما را به تماشای خودمان مینشاند؛ نه از فراز فلسفه، که در دل همان میدانهای بحث و نظر که بخش جداییناپذیر از زیست اجتماعی ماست. اگر امروز در فضای عمومی جامعه – از رسانه تا محافل آکادمیک – نیازمند تنفس فکری تازهایم، شاید نخستین گام، بازگشت به بنیان فرهنگی گفتوگو باشد. شوپنهاور میگوید ذهن را بشناس تا بدان دچار نشوی؛ ما میتوانیم بگوییم: دل را نیز بشناس، تا گفتوگو زادهی صداقت بماند.
ترجمهی کیومرث پارسای، کتاب را به زبان ما برگردانده، بیآنکه از رویکرد فلسفیاش کم کند. نثرش روشن، آگاهانه و بیتظاهر است در این ترجمه، زبان فلسفه به زبان روزمرهی تفکر نزدیک شده است. پارسای مفاهیم را دقیق اما ساده برمیگرداند، بیآنکه شوپنهاور را سبک کند. نتیجه، متنی است که برای اهل رسانه، جامعه و اندیشه خواندنی است.
ذهنِ برنده و گفتوگوی بازنده
شوپنهاور در این رساله فهرستی از رفتارهای ذهنی ما عرضه میکند که از مغالطههای آشکار تا ظرافتهای نامرئی در بحث را می توان یاد گرفت. او نشان میدهد که آدمی گاه چنان به اثبات خود مشغول میشود که اصلِ حقیقت را فراموش میکند. این نگاه روانشناختی، در عصر رسانهای امروز، معنای تازهای پیدا میکند.
امروز، بسیاری از کنشهای ارتباطی ما ـ از میزهای خبری گرفته تا شبکههای اجتماعی ـ درگیر همین میل به «برنده شدن» است. گویی شنیدن دیگر ارزش نیست، بلکه مکثی پیش از پاسخ دادن است! و نتیجه چیزی جز خستگی گفتوگوها و کاهش فهم متقابل نیست.
شوپنهاور اگر امروز میزیست، شاید به جای محافل فلسفی، نمونههایش را از صفحات شبکههای اجتماعی یا مناظرههای تلویزیونی میگرفت؛ همان جاهایی که معنا، زیر بار صدا گم میشود.
اما در فرهنگ ایرانی، گفتوگو همیشه فقط میدان منازعه نبوده است. در سنت فکری ما، بحث، فرصتی برای روشنتر شدن بوده نه حذف دیگری. از مناظرههای علمی و فسلفی در دوره پادشاهان ساسانی به ویژه خسرو انوشیروان گرفته تا جلسات فکری پس از در عصر معاصر، گفتوگو بخشی از زیست فرهنگی ما بوده است.
ایران، همواره سرزمین تبادل اندیشههاست؛ از مدرسه نظامیه و حلقههای فلسفی اصفهان تا میز گفتوگوی امروز در انجمنها و دانشگاهها که از نگاه من، همگی آینهای از یک خرد جمعی است.
آنچه ادبیات از گفتوگو میگوید
جناب مولانا، در مثنوی، اساس رابطهی انسانها را بر شنیدن میگذارد: «بشنو از نی»، یعنی ابتدا گوش بده تا گفتوگو معنا پیدا کند. جناب حافظ نیز در جهان پرهیاهوی خود، بارها گوشزد میکند که «سخن درست» آن است که از سر صدق برخیزد نه جدل. در این معنا، ادبیات کلاسیک ما پیش از هر فلسفهی غربی، تئوری گفتوگو را در جان خود داشته است.
اگر شوپنهاور با منطق تحلیلی از فریب در مناظره میگوید، ایرانیان از هزار سال پیش، با زبان شعر، از حقیقت در سخن گفتهاند.
همین پیوند میان عقل تحلیلگر و ذوق شاعرانه است که میتواند در روزگار ما به کار آید؛ روزگاری که کلمات تندتر شدهاند و معناها شکنندهتر.
پیام شوپنهاور برای جامعهی امروز
آنچه شوپنهاور مطرح میکند، آموزشِ «زبانبازی» نیست؛ هشدار به انسان است تا فریب نخورد. شناخت این روشها یعنی آگاه شدن از تلههایی که ممکن است در هر گفتوگویی گرفتارشان شویم. در جامعهای که رسانه نقش محوری دارد، این آگاهی فلسفی نیست و بیشتر اجتماعی است.
در جهان ارتباطی امروز، دانستنِ چگونگیِ شکلگیری استدلالها و مغالطهها، اولین گام برای پایداری گفتوگو است. جامعهای که ابزار سخن گفتنش را بشناسد، بهتر میتواند حقیقت را نگه دارد.
شوپنهاور میگوید انسان گاه ناخواسته به ذهنیت خود دل میبندد و آن را حقیقت میپندارد و ما در تجربهی فرهنگی خود بارها به وضوح میبینیم که خرد، همیشه در مقایسه و گفتوگو برملا میشود.
فرجام سخن: گفتوگو، قدرت خاموش تمدن
"هنر محق بودن" به ظاهر رسالهای است دربارهی فنون جدل، اما در عمق خود پیامی اخلاقی دارد. این کتاب یادمان میآورد که توان واقعی در گفتوگو، به غلبه بر دیگری نیست بلکه در شناخت سازوکار ذهن خود است. کسی که به جای فریادِ بدون تامل، زبانِ درونیاش را میشناسد و حتی اگر حق با او نباشد، با هنر شنیدن حریف را برای باختن آماده میسازد، زودتر به حقیقت یا پیروزی میرسد.
فرهنگ ایرانی، با پشتوانهی چندهزارسالهی ادب، فلسفه و عرفان، گواه همین معناست؛ قدرت گفتوگو در این سرزمین همیشه از جنس خرد بوده و قالباً از جنس حذف نبوده است.
شوپنهاور به ما میآموزد چگونه ذهنِ جدلجو را بشناسیم؛ و ما از دل میراثمان درمییابیم که آگاهی، اگر با احترام و گوش سپردن همراه نباشد، دوام نمیآورد.
در روزگاری که همیشه صدایی بلندتر از صدای دیگر وجود دارد، شاید بازگشت به «هنر شنیدن» راهی باشد که دوباره تعادل را به وجود میآورد. گفتوگو، اگر به قصد فهم باشد، همان تمدن در سادهترین شکل است.
ایران به سلامت باد
سید فرشاد فیض آبادی