فرزاد تاراپوروالا
فرزاد تاراپوروالا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

خرگوش نامه-قسمت اول

پسر ها هفته اول اسفند ۹۷ در اهواز متولد شدن، دوستم زنگ زد گفت بین ۲ تا ۹ عدد حق انتخاب داری منم گفتم اگر یکی بیاری ممکنه افسرده بشه دو تا بیار [تا اینجا شو نگه دارید من بر میگردم ] از اون طرف شرایط خونه رو هوا بود پدر بزرگم بیماری شدید داشت که در نهایت ۱۲ اسفند جان به جان آفرین تسلیم کرد تو یه همچنین شرایطی که مامان و بابا م شیراز پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ بودن و خودم از لحاظ روانی گیج و زیر و بار شدید انتخاب ها و تصمیم گیری و آینده نامعلوم بودم یک همچنین تصمیمی هم گرفتم و مسئولیت دو خرگوش رو هم قبول کردم خوب فلش بک میزنم اول داستان، روزی که خرگوش ها رو برام آورد خیلی هول شدم نه میدونستم شرایط نگهداری شون چه طوریه نه میدونستم چی باید بخورن سریع سرچ زدم سایت rabbit نوشته بود که ۳فوت مربع فضا میخوان و منم دست به متر شدم بعد زنگ دوستم که قبلا خرگوش داشت زدم و قس علی هذا ... همه جور داده ایی رو سعی کردم جمع کنم ولی این همه ماجرا نبود ۲۵ اسفند دوستم میرسید تهران و من ۲۶ ام شب باید راه میفتادم میرفتم یزد (اینکه برم یزد بعد برم شیراز برنامه سفر های نوروزی مه که هیچ وقت تغییر نمیکنه) در هر حال من با کوروش که قبلا خرگوش داشت تماس گرفتم و ازش خواستم تا ۱۱ فروردین برام نگه شون داره و خوب قبول کرد اینطوری براتون بگم که کوروش دچار خود درگیری روانی شده بود و میگفت:" من عید هیجا نمیرم و میخوام خودم با خودم باشم " همه این جریانات دست به دست هم داد که من بتونم بی دردسر برم مسافرت.


خرگوشحیواناتدوستیخاطرات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید