روزی که تصمیم گرفتم من فرزانه کردلو متنم را ارسال کنم و با آزمون به باشگاه محتوا ورود پیدا کنم، 10 بهمن 1402 روز سهشنبه بود. اگر اینقدر دقیق میگویم؛ چون قبلاً در اولین صفحه دفتر یادداشتبرداری از مطالب باشگاه، تاریخ و روزش را ثبت کرده بودم. حتی اگر این هم نبود، یادداشتهای روزانه میتوانست به کمک بیایند.
خلاصه حتی زمان و روز مصاحبه هم را درج کردم. من در آنروزها تلگرام و همه پستهای اینستاگرام باشگاه محتوا و آقای داریان را مدام چک میکردم تا خبری را از دست ندهم. در نهایت فراخوان را دیدم و متنی که دو، سه روز قبلتر نوشته و آماده کرده بودم، برای ارسالش، تیک نهایی را زدم.
بعد به محض دیدن آگهی ارسال متن با موضوع «چرا میخواهم تولید کنم؟» یا «چرا دوست دارم خلق محتوا کنم؟» تصمیم گرفتم ارسالش کنم. حداقل بایستی 500 کلمه مینوشتیم و برای من 592 کلمه شد.
خلاصه متنم را نوشتم و با فشردن دکمه ارسال در تلگرام ساعت 20:41 شب سهشنبه آن را ِسند کردم. هر چند یک هفته تا 16 بهمن فرصت داشتم. حتی بعدها دو روز هم تمدید شد؛ ولی من ترجیح دادم در همان روز و ساعت بفرستم، چون متنم آماده بود.
من بعد از یکهفته و اندی با شمارهای که متنم را ارسال کرده بودم، در تلگرام پیامی دریافت کردم، مبنی بر اینکه متنم پذیرفته شد و خودم را برای مصاحبه آنلاین آماده کنم. قرار بود، مصاحبه کوتاه حدودن 5 دقیقه بین تاریخهای 22 بهمن تا 24 بهمن در گوگلمیت برگزار شود. زمان مصاحبه من یکشنبه 22 بهمن ساعت 11:32 نزدیک ظهر بود. روز تعطیل هم بود. کلی هیجان داشتم که مصاحبه چطور پیش میرود.
بعد از مصاحبه کوتاه با آقای داریان و همسرش هلیا جان قویمی منتظر اعلام نتیجه ماندم.
در نهایت هم در کمتر از دو روز نتیجه را گفتند [رتبه 5 با امتیاز 96 از 100 جزو 12 نفر برتر باشگاه در بین 168 شرکتکننده، علاوهبر برخورداری از بورسیه و واجد شرایط کارآموزی] و من راهی دوره جامع بازاریابی محتوایی به مدت یکماهونیم آموزش به همراه تحویل مشقعشقها شدم و باقی موضوعات. همینجا بگویم که حس خوبی داشتم و بیصبرانه منتظر بودم باشگاه برنامههایش را شروع کند.
طبق یک وقفه حدودن یکماه و اندی که جلوتر اطلاعرسانیشده بود در 18 فروردین 1403 فصل 13 باشگاه محتوا ساعت 19:00 با تدریس آقای داریان در روز شنبه شروع شد. در این مرحله هم خیلی هیجان داشتم دوره شروع شود و خودم را با مشق عشقها محک بزنم.
البته دو روز قبلتر در 16 فروردین هم طبق برنامه، اعضای باشگاه فصل 13 را به گروهها و کانالهای تلگرامی اضافه میکردند که من هم جزو آنها بودم. در همان روزهای ابتدایی ورود به باشگاه با کلی فایل روبرو بودیم، همه چیز دقیق و حسابشده بود.
در اولین لحظات ورود به باشگاه، روبرو شدن با کلی فابل و برنامه و تقویم محتوایی، هم هیجان داشت و هم کمی نگرانکننده بود. در آن لحظه پیش خودت میگویی، قرار است چه چیزی پیش بیاید، آیا فرزانه تا انتها میتوانی پیش بروی یا نه؟ خودم را در فضای دنیای کوهنوردی تصور میکردم. من در پایین کوه قرار دارم و تا رسیدن به قله با هر نتیجه اولین هدفم بود. مهم این بود تا انتها پیش بروم و پا پس نکشم.
آنروزها به مانند چشم بر هم زدنی یکبهیک گذشت و الان در پایان اردیبهشت ماه قرار داریم و دوره آموزشی باشگاه و تحویل مشقعشقها به پایان رسیده.
خلاصه در این مدت یکماهونیم در دوره جامع بازاریابی محتوایی بالاوپایینهای بسیاری را به همراه همباشگاهیهایم در مسیر محتوا از سر گذراندیم. من خودم در هر مرحله انواع مختلف حسها را از سر گذراندم. حس ترس، نگرانی، خوشحالی و کلی حسهای دیگر که وجودشان طبیعی بود. از آنگذشته در این 45 روز در کنار مدرسین خاکخورده و باتجربههای دنیای محتوا بازوهای نوشتنمان را هم ورز دادیم[ تعداد استادان دنیای محتوا این دوره زیاد و اینجا فضا نبود؛ تصمیم گرفتم تعدادی را در قالب عکس به تصویر بکشم و بگویم از همگیتان آموختم].
استادان این دوره هر کدام در هر حالت (آفلاین و آنلاین) دانششان را خالصانه در اختیارمان گذاشتند.
نکته مهم ماجرا این بود که در مسیر تنها نبودیم، سرمربی (بابای باشگاه) آقای داریان، همراه همیشگیاش با عنوان مامان باشگاه (هلیا جان) و کمکمربیها را کنارمان داشتیم. اعضای باشگاه هر کدام در گروه 12 نفره قرار داشتند. هر گروه یک کمک مربی داشت.
کمکمربی گروه 12 نفره ما فاطمه جان خطیب بود. الان که این 50 روز را در مسیر محتوا و نوشتن مرور میکنم خیلی خوشحالم با فاطمه و باقی همگروهیهایم در گروه اصلی و خودمان آشنا شدم. راستی تا یادم نرفته بگویم، عنوان خاله باشگاه محتوا هم به شادی جان شریعتی اهدا شد که در فصل ما این عنوان کلید خورد. او یکی از بچههای فعال و فوقالعادهی بود که در این دوره با او آشنا شدم. او در طی دوره کلی انرژی به بچهها تزریق میکرد و مثل اسمش شاد و پرانرژی بود.
ناگفته نماند که در مسیر پیمودن باشگاه محتوا، یک گروه اصلی وجود داشت. گروهی که برای دردودل و گفتگو با همباشگاهیها دوره در کنار مامان و بابای باشگاه در نظر گرفته شده بود. این گروه همه روز پر رفتوآمد بود؛ منتها در هر هفته در یک روز مانده به زمان تحویل مشقعشقها به اوج خود میرسید. یکشنبه و دوشنبهها، روزانه ترافیک شدیدی را در خود میدید. خیلی لذتبخش بود این تعامل و تبادلنظر بچهها؛ چراکه بچهها با هم به تبادل نظر میپرداختند تا جوابی برای سوالاتشان داشته باشند؛ چون در ساعت 00:00 شب دوشنبه بایستی مشقعشقها را میفرستادیم. بعد از این ساعت کسر امتیاز داشتیم.
الان که این یکماهونیم را نگاه میکنم، خوشحالم این دوره را شرکت کردم. مسیر پرپیچ و خمی بود، ولی خوش گذشت. در مسیر نوشتن و تولید محتوا تکتک لحظاتش را زندگی کردم. در ابتدا برای شرکت در دوره مردد بودم که آیا در کنار برنامههای دیگر میتوانم باشگاه محتوا و بهویژه مشقعشقها هر هفته را به انتها برسانم که خداروشکر رساندم.
الان که در این نقطه هستم و به مسیر گذشته نگاه میکنم حس خوبی دارم. بهطورحتم این مسیر پایانی ندارد و هنوز آغاز مسیر محتواست[بماند که یک ماه برای ارائه ایبوک فرصت داریم و بعد هم ورود به دنیای کارآموزی از طریق معرفی باشگاه].
من در پایان دوره نفر پنجمی شدم که ششم هست. موضوع این است که چون دو نفر در دوره ما با امتیاز برابر در در رتبه چهارم قرار داشتند، قوانین باشگاه (البته این قانون منطقش را درک نکردم) هم اینگونه است که وقتی در یک رتبه دو نفر قرار دارند. رتبه بعدی به یک رتبه پایینتر میرود. پس من پنجمی به رتبه شش روانه شدم.