امروز برای لحظاتی شاهد بیرون آمدن جوجهای از تخمش بودم. در آن دقایقی که آن موجود ظریف با تلاش فراوان سعی میکرد با نوک زدن مداوم و شکستن دورتادور تخم دگرگونی در دنیای خود بهوجود آورد. انگار خیلی هیجان داشت به دنیای تازهای وارد شود که هیج شناختی از آن نداشت. دنیای پُر از ریسک و چالش.
دنیایی که خیلی بزرگتر از دنیای کوچک و محدود داخل تخم بود. مدتی به همین صورت با نوکزدن جوجه داخل تخم گذشت. در لحظات پایانی کار وقتی قرار بود تنها با یک فشار کوچک سر تخم شکسته شود و جوجه بیرون بیاید لحظه هیجانانگیزی اول برای جوجه و بعد برای من بود. گاهی کارش متوقف میشد، ولی بعد از مدتی کوتاه باز شاهد نوک زدنش بودم. برایم این تلاشهایش لذتبخش بود. دوست نداشتم متوقف شود.
در آن لحظه که تقلا کردن جوجه داخل تخم را شاهد و از بیرون نظارهگر این رفتار بودم، به خود گفتم چقدر موجود ظریف و ضعیفی است. شکستن آن قسمت از تخممرغ کاری ندارد و راحت است. درحالیکه برای او در آن لحظه کار سختی بود. من از بیرون گوی داشتم او و تلاشش را نظاره میکردم.
آن جوجه با تمام آنچه که در وجودش داشت و با تلاش توقفناپذیر به شکستن ادامه داد تا بالاخره سر از تخم درآورد.
نکته دیگر در آن لحظه این بود که خیلی دوست داشتم من وارد صحنه شوم و تخم را بشکنم تا جوجه راحتتر بیرون بیاید، منتها میدانستم با این دلسوزی بیموردم او را برای همیشه از خیلی چیزها محروم خواهم کرد. پس، در همان جای خود بیحرکت ایستادم تا شاهد تلاشهای تکوتنهای جوجه باشم.
وقتی که سر تخم را شکست. برای او لحظه مهمی بود؛ چون توانسته بود تکوتنها در آن لحظات سخت بر بسیاری از ضعفها و نامیدیها حین شکستن پوست سخت تخممرغ غلبه کند و پیروز این نبرد شود.
آن لحظه به خود گفتم بهمانند جوجه وقتی با قدری تلاش بیشتر حتی شده در حد فشار آوردن و شکستن پوست تخممرغ در آن لحظات حساس زندگیاش، چرا ما در زندگی چنین نکنیم. چرا در حرفهمان چنین نکنیم. از همه مهمتر چرا در نوشتن و تولید محتوا چنین نکنیم.
پس، بیا با وجود همه سختیها همواره با تمام قوا به تلاشت ادامه بده.