کتاب خواهر خوب
نوشته ی سالی هپوورث
ترجمه ی راحله نظری - نشر کوله پشتی
داستان در مورد زندگی 2 تا خواهر دو قلو به اسم فرن و رزه که مادرشون به تنهایی اونا رو بزرگ کرده و کتاب با خاطره ی یه روز از بچگی این دو تا خواهر شروع میشه که روایت یه قتل به دست فرنه!
فرن سندرم آسپرگر داره و توی کتابخونه کار میکنه. رز ازدواج کرده و نمیتونه بچه دار بشه و از بچگی یه جورایی تنها حامی و مراقب فرن بوده و مدام حواسش بهش هست.
داستان از زبون فرن بزرگسال و خاطراتی که رز بزرگسال از بچگیشون توی دفترچه خاطراتش به توصیه تراپیستش مینویسه، داره روایت میشه و ما همراه این دو تا خواهر و زندگی گذشته شون میشیم و رابطه شون با مادرشون رو میبینیم و به صورت کلی هدف داستان اینه که در نهایت متوجه بشیم داستان اون قتلی که اتفاق افتاده چی بوده!
نظر من در مورد کتاب:
من عاشق کتابش شدم و از اون کتابا بود که یه ضرب خوندمش و اصلا نتونستم بذارمش زمین!
خیلییییییی جذاب بود. خیلی کشش داشت. خیلیییییییی عمیق بود و قلبمو لمس کرد :)
عاشق شخصیت فرن شدم. اون سادگی و مهربونی و اصیل بودنش خیلییییی دلنشین بود برام.
داستانش اصلا برام خسته کننده نبود. خیلیییی پایان جذاااااب و شوکه کننده ایی داشت!
در کل خیلی از خوندنش خوشحال و راضیم :)
تیکه هایی از کتاب:
تنها ویژگی ظاهری مشترک ما رنگ چشم هایمان است. آبی خیلی روشن، مثل قسمت های کم عمق دریاچه ای با شن های سفید
به نظر من عصبانیت اسم مستعار غمه. تجربه به من ثابت کرده نود درصد مواقع اگه با آدم خشمگین مهربانانه برخورد کنی، میتونی آرومش کنی و بفهمی دقیقاً چی بهش میگذره
چیزی که راجع به مواجه شدن با ترس ها یاد گرفتم اینه که... گاهی بیش از حد قدرتمندن
-وقتی مرخص شدم، احساس شرمندگی میکردم. زندگی موفقم رو ول کردم و اومدم استرالیا. +چرا استرالیا؟ -چون هیچ جایی دورتر از استرالیا نیست. هست؟
نذار ترسی که داری توانایی امتحان کردن چیزای مختلف رو ازت بگیره.
«این میتونه یه دلیل قانع کننده برای جشن گرفتن باشه؟» لبخند کوچکی روی لب هایش نقش میبندد. «فکر میکنم هست. اما چه جور جشنی بگیریم؟» «من معمولاً با کتاب خوندن جشن میگیرم، ولی به نظر زیاد حرکت اجتماعی ای نمیاد.»
برای چند ساعت حس میکردم دارم زندگی شخص دیگری را زندگی میکنم؛ زندگی کسی که پدر و مادرش عاشقش هستند، سفرهای خانوادگی میروند و کارت بازی میکنند؛ کسی که حس خوشحالی و خوشبختی را میفهمد، و برای کسی که سراسر دنیایش با ترس و غم و اندوه پر شده، داشتن چنین حسی، حتی زودگذر، تمام چیزی ست که برای ادامه دادن نیاز دارد.