مالووری دختر بیست و یک ساله ایه که متاسفانه درگیر اعتیاد به مواد بوده و با کلی تلاش و به سختی تونسته ترک کنه و الان 18 ماهه که پاکه.
مرکز بازپروری ایی که مالوری اونجا زندگی میکنه، به یه خانواده ی مرفه معرفیش میکنن تا 3 ماه تابستون پرستار پسر 5 ساله شون - تدی - باشه و وقتی پدر مادرش سرکار میرن ازش مراقبت کنه.
تدی علاقه ی خیلی زیادی به نقاشی داره و مدام از چیزای مختلف نقاشی میکشه و از یه دوست خیالی به اسم آنیا هم حرف میزنه که گاهی توی نقاشیاش حضور داره. اما اتفاق عجیبی که میوفته اینه که کم کم شروع میکنه به نقاشی های عجیب کشیدن! مثلا مردی که داره جنازه ی یه زن رو روی زمین میکشه یا زنی که داره خفه میشه و دو تا دست دور گردنشه!!!
مالوری داخل کلبه ایی که تو حیاط پشنی خونه قرار داره ساکن میشه و از طریق یکی از همسایه ها متوجه میشه گویا این کلبه تاریخچه ی عجیبی داشته و زنی به اسم آنی بارت که نقاش هم بوده، اونجا به قتل رسیده و جسدش ناپدید شده!
نقاشی های تدی روز به روز شکل عجیب تری به خودشون میگیرن و حالا سوالی که اینجا پیش میاد اینه که آیا مالوری دوباره شروع به مصرف مواد کرده و دچار توهم شده و این نقاشی ها صرفا حاصل تخیل یه بچه ی 5 ساله ان، یا واقعا ارتباطی بین آنیا و آنی بارت و نقاشی های عجیب تدی هست و این وسط معمایی نیاز به حل شدن داره..؟؟
نظر من در مورد کتاب:
بی نظیر بود!! من خیلییی دوسش داشتم و واقعا از خوندنش لذت بردم!
ژانر کتاب وحشته و من اصولا آدمی نیستم که کتاب ترسناک بخونم یا فیلم ترسناک ببینم و تقریبا این اولین تجربه ام از این ژانر بود و با کلی سلام صلوات شروعش کردم :)))
بایذ اعتراف کنم که کتاب ترسناکی بود و تا وسطاش که رسیدم واقعاااااا ترسیده بودم و قشنگ وحشت رو تو عمق وجودم حس کردم :))))
کتابش مصور بود و نقاشیا تو کتاب و بودن و وای من عاشق اینش شدم :)))
اما چیزی که بیشتر از همه در موردش دوست داشنم این بود که این داستان صرفا یه داستان معمولی وحشتناک نبود و به نظرم بیشتر جنبه ی روانشناختی داشت :)
مفهوم اصلیش اعتیاد و ترک مواد، تروما و از نو شروع کردن بود و من به خوبی تونستم با مالوری و درد و تلاشش ارتباط بگیرم.
از پلات توییستش نگم براتون که بیییییی نظیر بود! به هییییچ وجه نمیتونستم آخرش رو حدس بزنم و اصلا انفاقاتی توش افتاد و مسیری داستان گرفت که حقیقتا شوکه شدم :)))))
کتابی که جوری منو ترسوند که شب تا صبح از ترس زیر پتو بودم و چشم رو هم نذاشتم، همین کتاب احساساتیم کرد و تا مرز گریه رفتم و قلبم باهاش فشرده شد! :)))
عاشق قلمش، سبکش، فضاش، موضوعش و روونی داستان شدم و از 5 بهش 4.5 میدم.
یه کوچولو اسپول:
چرا بهش 5 ندادم؟
چونکه خب مالوری که از صبح تا عصر با این بچه وقت میگذروند و درسته دسشویی حمومش نمیبرد ولی با هم کلی شنا میکردن، آیا تو استخر متوجه نشده بود که این بچه پسر نیست و دختره؟
کلا این قضیه ی جنسیت بچه به نظرم زیادی بود و اصلا نیازی به نوشته شدن نداشت و اینو نپسندیدم و باورش نکردم :)