داستان در مورد زن میانسال خدمتکاری به اسم توواست که توی یه آکواریوم کار میکنه و کارش تمییزکاری و نظافت اونجاست.
اتفاقی با یه هشت پایی که توی اونجا ازش نگهداری میشه دوست میشه و رابطه ی عجیب غریبی بین این دو نفر شکل میگیره!
این هشت پا که اسمش مارسلوسه، شبا از مخزنش میاد بیرون و اسه خودش تو آکواریوم گردش میکنه و از اون چیزی که همه فکر میکنن خیلی باهوش تره.
توی کتاب یه شخصیت دیگه هم هست. پسر جوونی به اسم کمرون که زندگی نسبتا داغونی داره. پدر و مادر نداره و با خاله اش بزرگ شده و اتفاقی سر از همین آکواریوم درمیاره.
سالها پیش به طرز مرموزی پسر 18 ساله ی تووا ناپدید شده و قراره توی داستان ما متوجه بشیم که چه بلایی سر اریک -پسر تووا- افتاده و چه رابطه ایی بین تووا، کمرون و مارسلوس وجود داره.
نظر من در مورد کتاب:
نه خیلی کتاب عالی و خفنی بود و نه خیلی بی محتوا و پوچ. یه کتاب کاملا متوسط بود که داستانش پیچیدگی خاصی نداشت. خیلی قابل پیش بینی نوشته شده بود و نثرش هم روون بود و تا حدی میشه گفت لوس بود :))
به درد موقعی میخوره که آدم حوصله خوندن چیز سخت نداره.
من اونقدرا دوسش نداشتم برام خیلی جذاب نبود. اونقدرا درگیر داستانش نشدم و نتونستم خیلی زیاد باهاش ارتباط بگیرم.
ولی در کل کتاب راحتی بود و به درد خوندن توی مترو یا موقعیتایی میخوره که تمرکز زیاد نیاز ندارن.
اسپویل:
من آخرشم نفهمیدم چه بلایی سر اریک افتاده بود و چرا مامان کمرون ولش کرده بود! :))))
بیشتر دوست داشتم اینو بفهمم که معلوم نشد چی شده بود و خورد تو ذوقم :/