farzaneh_foolady
farzaneh_foolady
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

آشوب در آرامش

آشوب در آرامش

هنوز از رفتن مادرم یکسال نمی‌گذرد. باغ رضوان و بقیه ی گورستان‌ها هم این روزها بخاطر مراسم های سالگرد، شلوغ و پررفت‌و‌آمد هستند. شلوغ‌تر از همیشه.

مادرم سال پیش مثل خیلی‌ها، در مقابل عوارض بیماری کرونا، طاقت نیاورد و رفت.

امروز که در خیابان قدم می زنم، بین مردم، تک تک و به ندرت کسی ماسک زده‌است. از کرونایی که سال پیش، همه‌ی خانواده‌ها را درگیر کرده بود، در بین مردم می‌تاخت و قربانی می‌گرفت، تنها سرماخوردگیی باقیمانده است که بیشتر، کودکان و بعضا بزرگترها می‌گیرند و پس از عموما یک هفته خوب می‌شوند.

به حال و هوای سال پیش، همین روزها که فکر می‌کنم، حالم بد می شود. مریضی کرونا در خانه‌ی ما، خانه ی همسایه، خانه ی بستگان و فامیل و آشنا و دوست و... کمینه کرده بود و هر بار زبانه می‌کشید و در شعله‌اش گاهی کسی می سوخت.

نمی‌دانم این روزها کسی به یادش می‌آید یانه.

لابد تحلیل راحتی این روزها هم مثل تحلیل آن خانم فامیلمان‌است که وقتی پیشرفتهای علمی و ورزشی و امکانات رفاهی ایران را که در این سالها ایجاد شده،‌ برایش می شمردیم می‌گفت: همه‌جای دنیا پیشرفت می‌کنند. اینجا هم باید پیشرفت باشد. لابد خواهد گفت: همه جای دنیا با کرونا مبارزه شد و تمام شد. اینجا هم....

نمی‌دانم چرا اگر ما مثل بقیه‌ی دنیا پیشرفت کرده‌ایم و کرونا را شکست داده‌ایم، امروز نباید شاد باشیم؟

نباید از اینکه می‌توانیم مشکلاتمان را حل کنیم خوشحال باشیم و در آرامش پس از طوفان کرونا احساس خوشبختی کنیم؟

نمی‌دانم چرا وقتی در فرانسه رانندگان اعتصاب می‌کنند، وقتی در انگلستان، بین مسئولین در پارلمان درگیری می شود، وقتی در آمریکا به مدرسه‌ای حمله می شود و کودکان بیگناه، کشته می‌شوند، وقتی اسرائیل همین‌حالا و همین روزها خانه‌های مردم فلسطینی را بمباران می‌کند و یا به آنها اجازه ی ورود به مسجد را نمی‌دهد و یا هر اتفاقی که در سراسر کشورهای دنیا می‌افتد، دنیا اینهمه بیدار نمی شود و هشتگ نمی‌زند. روشنفکران ما صدایشان در نمی‌آید و قلم فرسایی نمی‌کنند. رادیوها و شبکه‌های خبری پوشش نمی‌دهند و تحلیل نمی‌کنند.

نمی‌دانم چرا کسی نمی تواند آرامش مردم مرا ببیند. هر روز بهانه‌ای برای خط‌خطی کردن روح مردم، تراشیده می شود. یک روز گرانی و اقتصاد، یک روز کرونا و واکسن، یک روز مرگ یک دختر، و چقدر تحلیل و مصاحبه و حواشی برای آن تراشیده می شود و ساعتها خوراک برای برنامه‌‌های این شبکه‌ها و پیج‌ها و کانالهایشان جور می شود.

و جالب اینکه ما هم به دنبال آنها هشتک می زنیم و عقده‌های دلمان را باز می‌کنیم و از اینکه کشورمان به آشوب کشیده شود خوشحالیم.

بعد آنها در برنامه هایشان، می‌نشینند و در تحلیل‌های دور میزی‌شان می‌گویند: "نمی‌شود تخمین زد که در آینده مرزهای ایران دقیقا کجاست" چون لابد هر گروهی می‌خواهد خودمختار باشد و گوشه‌ای برای خودش حکومت کند. برایمان خواب تکه تکه شدن می بینند.

نمی‌دانم آیا وقتی ایران تکه تکه شد، و هر قسمتی برای خودش حکومتی تشکیل داد، آرامش به کشور من برمی گردد؟

نمی‌دانم ‌وقتی زنان ما بقول خودشان آزاد شدند و رها، و به هر صورتی که خواستند از خانه بیرون آمدند، آیا دیگر احساس امنیت خواهند کرد و آیا خانواده‌ی خودشان و دیگران، به آرامش خواهند رسید؟

نمی دانم اگر در یک ارکستر سمفونیک، اگر هرکسی ساز خودش را بزند و به رهبری ارکستر بی‌توجه بماند و او را دیکتاتور بنامد، آیا شاهکار موسیقی که هیچ، اصلا موسیقی خاصی شکل می گیرد یا نه؟

نمی‌دانم چرا در هر کشوری وقتی آحاد جامعه به عملکرد دولت‌هایشان اعتراض می‌کنند، تحلیلگران،‌ این اعتراضات را آزادی در این کشورها، می‌نامند، اما در کشور من اعتراض یعنی انقلاب و دگرگونی و واژگونی و هرج ومرج و ازهم‌پاشیدن.

نمی دانم چرا اعتراض در غرب یعنی تمدن و فرهنگ ولی در اینجا یعنی آشوب و بلوا.

خدا را شکر می‌کنم که در این زمینه هم پیشرفت کرده‌ایم و مترقی شده‌ایم و به مرحله‌ای رسیده‌ایم که اعتراض می‌کنیم، مقاله می‌نویسیم و هشتک می‌زنیم و حتی اهانت می‌کنیم، اما حرف می‌زنیم و اعتراض می‌کنیم.

ای کاش قدر داشته های خود را داشتیم و کمی به آرامش خود و دیگران فکر می‌کردیم. ای کاش مترقی می شدیم. اعتراض می‌کردیم اما همه چیز را ویران نمی‌کردیم.

آشوب‌گرآشوبکروناآرامشاحساس امنیت
تاج نویسندگی بر سرم ندارم اما، در مسیر نوشتنم، یعنی در مسیر آرامش. @farzanehfoolady.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید