مریم روشنی راد
مریم روشنی راد
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

خرده خاطرات

خانم محمدی روی صندلی چرمی قهوه ای رنگ نشسته بود .چشم های سرخ و رنگ پریده ،گواه خبر ناخوشی را می داد .  خانم ها یی که هر کدام شغلی داشتند ، دورش رو گرفته و هر کدام پیشنهادی می دادند . آژانس ، اورژانس ، اطلاع به خانواده ، ماندن ،  رفتن  کلماتی بود در هم که بی هیچ ترجیحی پیشنهاد می شد . همه وقتی سکوت کردند که ، خانم محمدی سر در ساک لباسهایش فرو برد و بالا آورد نه یک بار که چند بار . پیشنهاد آب خوردن رد شد . سرانجام آژانس رسید . کمک کردم  خانم محمدی دم در سوار تاکسی شود .

تنها رفتن به خانه را انتخاب کرد .

..........

اهلاً و سهلاً مولا حسین جان , اهلاً و سهلاً مولا حسین جان به این قسمت از مولودی خوانی همراه با کف زدن و هم‌خوانی در جکوزی رسیدم. خانمهای هم‌خوان  حس گرفته بودن که خانم مراقب با فریاد بلندتری جمع را ساکت کرد .

جمع همیشگی متفرق شد . اما یکی از خانمهای تپل با مزه ، نوک زبونی ترانه‌ی

- گل سنگم

-  گل سنگم

- چی بگم از دل تنگم

"مثل آفتاب اگر نتابی "را با حرارت می خواند که ، به سرعت حافظه اش جا خالی داد و با گفتن بقیش چی بود ؟؟ به خانم بغل دستییش از صحنه کنار رفت .

خانم بغل دستیش هم خیلی سعی کرد ترانه رو تکمیل کند اما،نتوانست و ترانه ناتمام و نخوانده رها شد .

غبطه و حسرت،حسادت و تحقیر  خودبرتربینی و خود کم بینی پچ پچ و...  توی استخر هم موج می‌زد .

حدود ۴۰ نفری می شدن ، حوضچه‌ی آب داغ -جکوزی-غلغه‌ی زنان بود  . ترانه - لیلا در واکن مایُوم - جز لاینفک  این دورهمی ها بود.

یکی از بین جمع ، از بقییه خواست که کف نزنن تا مراقب عصبانی نشود . بقیه اطاعت کردند . آواز و ترانه ها تکرار بود ، تکرار  و تکرار .‌خانمی که پیسی صورت و قسمت هایی از بدنش را گرفته بود ، لب کارون را دوسه مصرع خواند و چند نفری شانه هایشان را لرزاندند . ‌

مریم روشنی راد



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید