مریم روشنی راد
مریم روشنی راد
خواندن ۱ دقیقه·۱۱ روز پیش

یک روز آفتابی

روزی که برای گرفتن عکس به این مکان آمده بودم یک روز آفتابی بود. برگ‌های بخاطر باد و باران شب قبل خیابان را فرش کرده بود. اول صبح بود و هنوز برگ‌ها زیر پای رهگذران خورد و خاکشیر و به سمتی کود نشده بود. از دیدن این فرش زیبا قلبم تند کوبید و مثل کسی که گنجی یافته و ترس آن دارد که کسی متوجه شود و از دستش بقاپد، از سیر دیدن دست برداشتم و زود عکس‌ها گرفتم. خوب شد که فراق بال بودن در آن منظره را کنار گذاشتم و دم را غنیمت شمردم چون گروه مردان و زنان نرمش کن از راه رسیدند و تمام برگ‌ها را زیر پاهای کتانی پوششان شکستند و تکه تکه کردند. شاید تنها از روز و آن دقایق این عکس به یادگار مانده باشد.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید