ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه حسینخانی
فاطمه حسینخانی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتاب‌خوانی طاقچه: وقفه در مرگ.

برای تیر ماه چالش کتاب‌خوانی طاقچه باید کتابی را انتخاب می‌کردیم که برنده شدن را بلد است. در بین کتاب‌هایی که جوایز مختلف ادبی را دریافت کرده‌اند، دو کتاب نظر من رو به خودشون جلب کردند. یکی کتاب «درک یک پایان» و دیگری «وقفه در مرگ». اول کتاب «وقفه در مرگ» رو انتخاب کردم و بعد از خوندنش با توجه به این که هنوز فرصت داشتم کتاب «درک یک پایان» رو هم مطالعه کردم.

کتاب «وقفه در مرگ» از ژوزه ساراماگو که جایزه ادبی تاهتیفانتازیا را از آن خود کرده است داستان سرزمینی را روایت می‌کند که با شروع سال نو در آن مرگ دست از فعالیت می‌کشد و دیگر کسی نمی‌میرد. به عنوان کسی که تقریبا همیشه به مرگ فکر می‌کنه و اضطراب مرگ شدیدی رو همیشه تجربه می‌کنه در وهله‌ی اول با خوندن ایده‌ی اصلی کتاب با خودم گفتم که چه خوب می‌شد اگر مرگ نبود. ولی با خوندن کتاب «وقفه در مرگ» نظرم کاملا برگشت.

این بخش از یادداشت ماجرای کتاب رو فاش می‌کنه!

داستان از این قراره که از لحظه‌ی شروع سال نو در سرزمینی مرگ دست از کار می‌کشه و به مدت هفت ماه هیچ کس در این سرزمین نمی‌میره. این نامیرایی اول باعث شادمانی مردم می‌شه، مردم به این فکر می‌کنند که وارد بهشت موعود شدند و این خوش‌شانسی رو جشن می‌گیرند. ولی سران کشور و همچنین پیشوایان دینی و فلاسفه‌ی این سرزمین دچار نگرانی‌های متعددی بابت مشکلاتی که این موضوع ممکنه به وجود بیاره هستند. نبود مرگ بر خلاف تصور ابتدایی آدم، به این معنی نیست که همه به خوبی و خوشی تا ابد با هم زندگی می‌کنند. نبود مرگی که ساراماگو توی این کتاب توصیف می‌کنه به این معنیه که افراد بسیار بیمار و در بستر مرگ نمی‌میرند، افرادی که دچار سوانح شدید شدند نمی‌میرند، مردم دچار رنج‌های زیادی می‌شند و نمی‌میرند. علاوه بر این خیلی از مشاغل مثل بیمه‌ها با این مساله دچار بحران ورشکستگی می‌شند. در این بین خانواده‌ای روستایی که پدری بسیار پیر و بیمار داره توی تاریکی شب بیمار رو به خارج از مرزهای سرزمین می‌برند تا بتونه راحت جان بسپاره و پس از فوت بیمار در همان خارج از مرزها دفنش می‌کنند. خبر این اتفاق در بین مردم می‌پیچه و سیل جمعیتی که به دنبال انجام همین کار هستند به سمت مرزها جاری می‌شه. به خاطر همین مساله گروهی مافیایی که پشت پرده با دولت همکاری می‌کنه مردم رو مخفیانه از مرز خارج می‌کنه تا بیمارانشون بتونند بمیرند! همه‌ی این مشکلات و مشکلات زیاد دیگه باعث می‌شه تا مردم دست به دعا بردارند و برای برگشتن مرگ دعا کنند. مرگ پس از هفت ماه، نامه‌ای به صداوسیما می‌فرسته و در اون اعلام می‌کنه که ساعت ۱۲ شب کار خودش رو مجدد شروع می‌کنه. راس ساعت ۱۲ بامداد، شصت هزار نفر از مردم سرزمینی که هفت ماه مرگی نداشته ناگهان می‌میرند و حالا دولت با مشکلات جدیدی برای کفن و دفن و سروسامان دادن امور این متوفی‌ها مواجه می‌شه. این بخشی از ماجرای کتابه، علاوه بر این ما داستانی از خود مرگ و این که کم‌کم این مرگ تجسم انسانی پیدا می‌کنه و به یک انسان دیگه علاقه‌مند می‌شه هم می‌خونیم.


بخشی از داستان که درباره‌ی توقف مرگ بود برای من خیلی جذاب بود. در تمام مدت به این فکر می‌کردم که ساراماگو چقدر توی به تصویر کشیدن وقایع اجتماعی عجیب و غریب تبحر داره. ولی از بخشی که مربوط به خود شخص مرگ بود خوشم نیومد و باعث شد امتیاز کتاب در ذهنم از ۵/۵ به ۵/۳ سقوط کنه. :))) با این حال به نظرم خوندن کتاب خالی از لطف نیست و اگر مایلید این کتاب رو بخونید می‌تونید اون رو از لینک زیر از طاقچه دریافت کنید:

https://taaghche.com/book/67850/%D9%88%D9%82%D9%81%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%AF


مرگچالش کتابخوانی طاقچهکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید