فاطمه روشنعلی
فاطمه روشنعلی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

همدلی از هم‌زبانی بهتر است؟

عکس از Pexels
عکس از Pexels

توانایی درست همدلی کردن یکی از ارکان داشتن هوش هیجانی بالاست. می‌خوام در مورد همدلی صحبت کنم، چون به نظرم مهارت خیلی مهمیه که گاهی اصلا حواسمون نیست که چقدر تو این مهارت ضعیفیم و چقدر یه همدلی ساده می‌تونه حال طرف مقابلمون رو از این رو به اون رو کنه.

خانم برنه براون (Brene Brown) توی یکی از سخنرانی‌هاش خیلی خوب در مورد همدلی و همدردی صحبت می‌کنه. می‌گه یه همدلی خوب هیچ وقت با کلمه‌ی حداقل شروع نمی‌شه. مثلا:

+ فکر کنم ازدواجم داره از هم می‌پاشه

- حداقل تو ازدواج کردی

***

+ بچه‌م تو شکمم سقط شد

- حداقل می‌دونی که می‌تونی بچه‌دار بشی

***

+ دزد اومد خونه‌مون همه طلاهامو برد

- حداقل کل خونه‌تونو خالی نکرد

***

+ این ترم دو تا از درسامو افتادم

- حداقل مشروط نشدی

هیچ وقت هم با کلماتی مثل این که خوبه، یا این که چیزی نیست شروع نمی‌شه. مثلا:

+ این ترم دو تا از درسامو افتادم

- این که خوبه من مشروط شدم

***

+ دزد اومد خونه‌مون همه طلاهامو برد

- این که چیزی نیست، دزد رفت خونه فامیلمون، کل خونه‌شونو خالی کرد.

وقتی یه نفر در مورد یه تجربه سخت و دردناک تو زندگیش باهامون صحبت می‌کنه، همدلی اینطوریه که به حرفش گوش بدیم، احساسشو تایید کنیم و صرفا کنارش باشیم، نه این که سعی کنیم اتفاقی که براش افتاده رو کوچیک و ساده و بی‌اهمیت جلوه بدیم.

همدلی تو روابط کاری هم خیلی مهمه، مخصوصا بین مدیر و کارمند. فرض کنین تو بخش فروش یه شرکتی کار می‌کنین و یه روز مدیر فروش میاد بهتون می‌گه که:

فروشت تو سه ماه اخیر نسبت به سه ماه قبل از اون خیلی اومده پایین، سعی کن هر چه زودتر فروشت رو ببری بالا وگرنه نمی‌تونم آینده کاریت رو تو این شرکت تضمین کنم.

حالا فرض کنین همون مدیر بیاد تو اتاقتون و بهتون بگه که:

فروشت تو سه ماه اخیر نسبت به سه ماه قبل از اون خیلی اومده پایین، حالت خوبه؟ مشکلی پیش اومده؟ می‌تونم کمکت کنم؟

به این می‌گن همدلی.

عکس از Rawpixel
عکس از Rawpixel

این مثال رو آقای سایمون سینک (Simon Sinek) تو یکی از سخنرانی‌هاش زده بود. یه مثال دیگه‌ای هم زده بود، گفته بود:

فرض کنین صبح دارین به طرف محل کارتون رانندگی می‌کنین، یه ماشینی یهو می‌خواد خودشو بندازه تو خط شما، خیلی از ما احتمالا با بوق زدن و زیاد کردن سرعت و چراغ دادن تمام تلاشمونو می‌کنیم که بهش راه ندیم و بعدشم یه ژست پیروزمندانه‌ای می‌گیریم که تونستیم رد بشیم. ولی تمرین همدلی اینطوریه که اون لحظه با خودمون بگیم که: " شاید بچه‌شو برده مدرسه حالا دیرش شده، شاید خواب مونده و برای یه جلسه مهم داره دیر می‌رسه، شاید بهش زنگ زدن گفتن مامانش بیمارستانه، نمی‌دونیم شایدم فقط یه آدم بی‌شعوره!" ولی نکته همینه که ما نمی‌دونیم. پس بهتره برای تمرین همدلی با خودمون بگیم که من بهش راه می‌دم بره و به اندازه طول یه ماشین دیرتر به مقصدم می‌رسم، اشکالی نداره.

همدلی کردن چند تا رکن خیلی مهم داره.

1- گوش دادن فعالانه

گوش دادن فعالانه یعنی تمام حواسمون به طرف مقابل باشه. ذهنمون جای دیگه نباشه، سرمون تو گوشی نباشه، به این فکر نکنیم که الان می‌خوایم چی جوابشو بدیم، فقط تمام و کماال بهش گوش بدیم.

گوش دادن فعالانه چند تا ویژگی خاص داره.

اول این که حرفایی که شنیدیم رو یه دور پارافریز (Paraphrase) کنیم، یعنی بعد از این که به حرف‌هاش گوش دادیم همون حرف‌ها رو به طور خلاصه با یه جمله‌بندی متفاوت دوباره به خودش بگیم. مثلا بگیم:

چیزی که من متوجه شدم اینه که تو الان به خاطر فلان موضوع فلان احساس رو داری درسته؟

اینطوری هم به طرف مقابل نشون می‌دیم که حرف‌هاشو گوش دادیم، هم اگه چیزی رو اشتباه متوجه شدیم همون اول کار درست می‌شه. علاوه بر اون پرسیدن سوال‌های درست تو این موقعیت خیلی به طرف مقابل کمک می‌کنه که ذهنشو بهتر خالی کنه.

بعدش باید سعی کنیم تصور کنیم که اون شخص چه تجربه‌ای رو دقیقا پشت سر گذاشته و خودمون رو بذاریم جاش.

مثلا فرض کنین شما و خواهرتون شماره پاتون یکیه و معمولا کفش‌هاتون هم‌اندازه‌ست. یه روز خواهرتون میاد می‌گه که این کفش جدیدی که خریدم خیلی پامو می‌زنه، شما اون کفشو می‌پوشین و می‌گین نه خوبه پای منو که نمی‌زنه.

ولی خب موضوع اینه که باید یه مقدار با اون کفشه راه برین تا بتونین نشخیص بدین که آیا پاتونو می‌زنه یا نه. بالاتر که گفتم خودمون رو بذاریم جای طرف مقابل هم همچین حالتیه، یعنی یه خرده با کفشش راه بریم تا دقیقا بتونیم تصور کنیم که چه احساسی داشته. و بعد اون احساس رو بیان کنیم، مثلا:

  • می‌فهمم که جه شرایط سخت و استرس‌زایی رو پشت سر گذاشتی
  • درک می‌کنم که چقدر برات غم‌انگیز بوده
  • می‌دونم که این اتفاق باعث شده خیلی خشمگین بشی

این استفاده‌ی درست از کلمات هم خیلی مهمه. آدم‌هایی که هوش هیجانی بالایی دارن، برای نشون دادن احساسات دایره کلمات گسترده‌ای دارن.

وقتی احساساتشو درست شناسایی کنین، حس شنیده شدن بهش می‌ده و ارتباط بهتری با شما می‌گیره و تا همین جا هم حالش خیلی بهتر می‌شه.

عکس از Pexels
عکس از Pexels

2- قضاوت نکنیم

رکن بعدی همدلی اینه که قضاوت رو کنار بذاریم و بر اساس حدس و گمان و پیش‌فرض‌ها نظر ندیم. این مورد خیلی مهمه و لازمه‌ش اینه که خوب به حرف‌های طرف مقابل گوش بدیم، یه خرده صبر کنیم . برداشت سطحی هم نکنیم.

3- آسیب‌پذیر باشیم

ارتباط همدلانه مثل یه خیابون دو طرفه می‌مونه. وقتی یکی با ایین احساس نزدیکی و صمیمیت رو می‌کنه که میاد اینقدر راحت با ما درد و دل می‌کنه و از ضعف‌ها و نگرانی‌هاش با ما حرف می‌زنه، باعث زیاد شدن عمق رابطه‌ی ما می‌شه. حالا اگه از اون طرف ما هم به خودمون اجازه بدیم که آسیب‌پذیر باشیم و از ضعف‌ها و نگرانی‌های خودمون باهاش حرف بزنیم، باز هم عمق این رابطه بیشتر می‌شه.

حالا این وسط سوءتفاهم پیش نیاد، منظورم این نیست که بعد از این که حرف‌هاشو زد شروع کنیم از بدبختی‌ها و مشکلات خودمون حرف بزنیم و کلا یادمون بره که اصل قضیه چی بوده! منظورم اینه که یه دور تو ذهن خودمون شرایطش رو مرور کنیم و ببینیم اگه ما هم تجربه‌ی مشابه اون رو قبلا داشتیم، تو اون شرایط چه احساسی داشتیم و از اون احساسات باهاش حرف بزنیم.

عکس از Pexels
عکس از Pexels

4- برقرار کردن تماس فیزیکی

بسته به نوع ارتباطمون با کسی که داره باهامون درد و دل می‌کنه، یکی از بهترین کارهایی که می‌تونیم انجام بدیم، برقرار کردن تماس فیزیکیه. یعنی مثلا وقتی داره حرف می‌زنه دستشو بگیریم یا حرف‌هاش که تموم شد بغلش کنیم. همین دو تا کار یعنی گوش دادن و بغل کردن، از خیلی از حرف زدن‌ها و راهکار دادن‌ها بهتر عمل می‌کنه.

در آخر هم اینکه، به قول مولانا:

همدلی از هم‌زبانی بهتر است!

تماشای نسخه ویدئویی همین متن در یوتیوب


همدلیرشد شخصیدرک متقابل
دارم سعی می‌کنم رشد کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید