
در سالن انتظارِ مطبی دلنشین نشستهام. فضایی چنان لوکس، سرسبز و چشمنواز که خستگیِ انتظار را از تن میرباید. رنگارنگی و تنوع دکوراسیونش، روحی تازه به جان بیماران میدمد. سرامیکهای کف و دیوارْ با چنان ذوقی طراحی شدهاند که از تماشای این همه سلیقه، قلب انسان به وجد میآید.
گوشه به گوشه، باغچههای پرگل و عطرآگین خودنمایی میکنند. ستون پهن روبهرویم، آینهای بزرگ به شکل ابری کشیده را در آغوش گرفته است؛ آینهای که نواری از نور بنفشِ ملایم، همچون هالهای، گِـردِ آن میدرخشد. کنار آینه نیز گلدانی سفید با درختچهای سرسبز گذاشتهاند که تا سقف قد کشیده و منظرهای دلنشین خلق کرده است. و در قلب سالن، آبنمایی زیبا با شرشرِ آرامِ آب، گویی جرعه جرعه آرامش را به جان آدمی میریزد. از راحتی و شکوه و تعدد صندلیهایش دیگر سخنی نگویم…
حقاً که دستمریزاد به این پزشک باکمالات و باسلیقه. ای کاش همهی پزشکان، توان و ذوق لازم را داشتند تا بخش انتظار مطبشان را طوری طراحی و تجهیز کنند که مایه دلگرمی بیماران شود. برخی مطبها آنقدر سرد و دلگیرند که حتی آدمی معمولی را هم پژمرده دل میکنند، چه رسد به بیماری که خود رنجور است.
بعضی پزشکان عزیز که حتی زحمت خرید چند صندلیِ راحت را هم به خود نمیدهند. صندلیها یا آنقدر خشک و آزاردهندهاند که شکنجهگاهی را تداعی میکنند، و یا تعدادشان چنان محدود است که غالب بیماران مجبور به ایستادناند و چهارچشمی در کمین فرصت میمانند تا فردی از روی صندلی برخیزد و بلافاصله بر آن خیز برداشته، مالکیتش را از آنِ خود کنند.
خب پزشک گرامی! چه میشود اگر اندکی از درآمد سرشارت را صرف آسایش بیماران در اتاق انتظارت کنی؟ باور کن این کار به نفع خودت هم خواهد بود؛ چرا که امتیازی گرانبها به اعتبار و خوشنامیات میافزاید. تازه بیماران وقتی نفسی از آسودگی میکشند و آخِیشی از ته دل میگویند، درهای خیر به رویت گشوده میگردد.
✍ #فاطمه_سادات_جزائری
