
گاهی در برابر بیعدالتیها و تلخیهای جهان، انسان تنها سلاحی که در دست دارد «نفرین» است. گمان میکند ظلمی که با قدرتش نمیتواند از میان بردارد، شاید با واژهای سوزان از دلِ دردمند، به سزای خود برسد.
بیچاره معلمها؛ همان قشری که پس از والدین، بیشترین سهم را در ساختن انسان دارند و با اینهمه، شاید بیشترین حجم نفرینهای معصومانه و کودکانه را نیز از آنِ خود کردهاند. از «الهی امروز فلج شود و نیاید مدرسه» تا «الهی تب کند و بمیرد» و انواع کینههای پاک و بیغل و غشِ بچگی.
اگر قرار بود این نفرینها کارگر افتد، معلمان باید بدبختترین و بیمارترین مردمان زمین میبودند! و این خود نشانی است از آنکه آه و نفرین، دستکم در جهان واقع، نیرویی بیرون از تخیل ما ندارد.
حتی چه بسیار آه مظلومان که بر زمین مانده است. مگر مظلومتر از مردم غزه سراغ داریم؟ نزدیک به یک قرن است که در میان دود و خون زندگی میکنند، اما ظالمان صهیونیست نه تنها از پای نیفتادهاند، بلکه روز به روز فربهتر و قدرتمندتر شدهاند. پس این باور دیرینه که «آه مظلوم زود میگیرد»، بیش از آنکه حقیقت باشد، مرهمی روانی برای دلهای زخمی است.
آنچه من در جهان واقعیت دیدهام، دنیا به کام ظالمان است! ظالمان نه تب میکنند، نه زمینگیر میشوند، و نه جزای بیدرنگِ کردارشان را میبینند.
شاید حساب و کتابشان در جهانی دیگر باشد، اما موضوع سخن من این دنیاست؛ دنیایی که در آن، عدالت نامأنوسترین مفهوم است. دنیای دیگر را هیچکداممان ندیدهایم که بتوانیم قاطعانه به آن استناد کنیم.
با این همه، خوشا به حال آنان که فارغ از نتیجه، شرافتمندانه زیست میکنند و نیازی به ترسیدن از دوزخ یا وعدهی عذاب ندارند. ولی ای کاش برای هدایت اجباری دیگران، دست از خرافه سازی و ایجاد ترس برداریم. فاصلهی بین زندگی بر اساس شرافت، تا زندگی بر مبنای ترس، "انسانیت" است. اولی بر اوج انسانیت قرار دارد و دیگری در قعرِ آن!
ترس، انسان را اسیر میکند، اما شرافت، او را رها!
✍️ فاطمه سادات جزائری
#خرافات