
برقراری ارتباط با اشیاء یکی از عجایب وجودی من است. مثل جریان تختخوابم که پیشتر برایتان گفتهام. تاحدی ارتباط عاطفیام با آن عمیق است که حتی برایش حرف میزنم و از اینکه فقط گوش میکند و پاسخم را نمیدهد لجم میگیرد. حتی سرش را هم تکان نمیدهد که مطمئن شوم حواسش با من است. با اینهمه من عاشقش هستم.
یا مثلا عینک دودیام را انقدر دوستش دارم که حاضر نیستم پای عینک دیگری را به زندگیام باز کنم، مبادا حسودیاش شود. یکبار توی محل کار جا گذاشته بودمش، از درد دوریاش چشمانم مقابل آفتاب، تیر میکشید. وقتی برگرداندمَش کلی از آن بابت این بیاحتیاطیام از او عذرخواهی کردم.
یا مثلا وقتی میخواهیم ماشینمان را عوض کنیم، برای ماشین قبلی غصهام میگیرد. تصور میکنم جدایی از ما برایش سخت است و از اینکه ماشین دیگری را به او ترجیح دادهایم حرصش میگیرد و زیر لب ما را بی معرفت خطاب میکند.
ولی رفاقتی که با تختخوابم دارم، با هیچ شئ دیگری ندارم. اصلا او با همهی لوازم دنیا فرق دارد. شاید چون در هر شرایطی پناه امن و آرام من است. حتی وقتی خودم حوصلهی خودم را ندارم. وقت ناراحتی، خستگی، دلواپسی، حتی وقتی سرشار از شادی و هیجانم. همیشه!
و حالا، آخرین شاهکار دنیای اشیاء: گوشی موبایل!
اگر تختخواب پناهِ من است و عینک دودی یاور روزهایم، گوشی نمادِ تمامِ اضطرابهایم است. او حافظهی تمامِ حرفهاییست که نزدم و تمامِ تماسهاییست که رد کردم. وابستگی من به این شیء، وابستگی ِیک زندانی به دیوارهای سلولش است. هم مرا محدود میکند، هم تنها راه ارتباطم با دنیاست.
یک پیرزن غرغروی چروک و خمیده توی مغزم زندگی میکند که میگوید:
اسم خُل بازیهایت را روابط عاطفی با اشیاء نگذار! سعی نکن با یک اسم شیک و پیک خودت را گول بزنی!
✍ #فاطمه_سادات_جزائری