
ساعت ۱۵:۴۰ است و بیست دقیقه ی دیگر برقها میرود. از صبح تا این لحظه در تکاپو هستم تا در زمان بی برقی کار خاصی نداشته باشم. دیگر به این برق رفتنها عادت کردهایم. جزء روتینهای واجب زندگیمان شده است. یک روز که برق نرود، هول میکنیم. انگار یک چیزی گم کرده و یا کار مهمی را انجام ندادهایم.
آدمیزاد است دیگر، به همه چیز و همه کس عادت میکند. قطعی برق که چیزی نیست، ما به سختترش هم خو گرفتهایم. مثل اینکه دائما در جنگ باشی، یا هر صبح که چشم میگشایی ببینی دلار و گوشت و برنج و پنیر و... دو یا چند برابر شده و تو درآمدت هنوز همان مقدار حداقلی سابق است و روز به روز ضعیف و فقیرتر میشوی.
تازه گونهی انسان از پس دشواریهای به مراتب بزرگتر از این هم برآمده. مثلا در تاریخِ علمِ دیرینه شناسی که گشتی بزنی، درمییابی که در طول هزاران سال، تغییرات زیست محیطیِ شدید و گستردهای رخ داده که منجر به انقراض موجودات زنده از جمله گیاهان و جانوران شده است.
یکی از این دگرگونیهای عظیمِ زیست محیطی، ابَر آتشفشان توبی است که حدود ۷۷,۰۰۰ سال پیش در دریاچهی توبی رخ داده است. این فوران به عنوان یکی از بزرگترین فورانهای آتشفشانی بر روی کرهٔ زمین شناخته شده که به دلیل خاکستر زیادی که وارد اتمسفر زمین کرد، تا سالها نور خورشید به کرهی زمین نمیتابید و این رخداد سیارهٔ ما را در یک زمستانِ آتشفشانی ۶ تا ۱۰ ساله و احتمالاً یک دورهٔ سرمای ۱,۰۰۰ ساله فرو برد که منجر به خشکسالیهای گستردهای گشت.
ولی هیچ یک این دگرگونیها از پس گونهی انسان برنیامده و میلیونها سال است که ما با وجود همهی بالا و پایینها، هنـــــــوز ایستادهایم.
✍ فاطمه سادات جزائری