سهراب گفت: و او به شیوهی باران پر از طراوت تکرار بود!
«طراوت تکرار» از زیباترین ترکیباتیه که شنیدم! انگار کن که به چیزی هرروز و هرساعت وهرثانیه تکرار بشه( مثل صدای بارون) و تو از این تکرار تازه بشی! مثل وقتی که توی سرما، یه لیوان قهوه میخوری و تازه میشی...
توی این روزای سرد، توی اون ارتفاع دانشکدهی روانشناسی دانشگاه بهشتی، هرروز فرصت این رو دارم که از این حس تازه شدن لذت ببرم؛ اونجا لهجهی بارون فصیحتره! با همهی نگاههای نامهربون آدمها، با هزاربار گریهای که توی اون دانشکده، زبون باز کرده از چشمام، هنوز لهجهی بارون فصیحتره برام توی اون ارتفاع! توی اون تپش باغ؛ وقتی از پرتگاه به پایین نگاه میکنم، وقتی میرم طبقهی چهار و نیم و بقیه دنبالم میگردن، وقتی از الالنگو پاهام رو آویزون میکنم و آواز میخونم، لهجهی بارون رو دوست دارم؛ صدای پروانهها رو، قاصدکهایی که همیشه اونجا نشستن، صدای گربهی نر حناییمون رو؛ همهی اینا رو خیلی دوست دارم! اونجا برای من به شیوهی بارون، پر از طراوت تکراره و هیچ چیزی این طراوت رو کم نمیکنه؛ حتی وقتی از دست بقیه، جمع میشم توی خودم و یادم به این قشنگیا نمیفته...
پینوشت: آسمونشم بگیری، این پرنده مردنی نیست...