fatemeh:)·۴ سال پیشکرونا، من، روزهای طولانیروزهایی که دانشگاه میرفتم، از آنجایی که دانشگاهم روی قلهی کوه بود، زمان زودتر سپری میشد؛ یک روز در بهترین حالتش ۲۰ ساعت بود و مقدار زیاد…
fatemeh:)·۴ سال پیشهمصدایی آدمخوارانکتاب آدمخواران، اثر ژان تولی، کتابی است مستند برمبنای واقعهای که در سال ۱۸۷۰ در روستای اوتفای فرانسه در جریان جنگ فرانسه و بیسمارک اتفاق…
fatemeh:)·۴ سال پیشپروندهی یک بیمارسلاممن دانشجوی روانشناسیم؛ خیلی از اطرافیانم وقتی با مشکلی مواجه میشن ازم میخوان تا کمکشون کنم؛ اما چون هنوز دانشجوام نه درمانگر، اغلب ار…
fatemeh:)·۵ سال پیشواژهها!اهمیت واژهها میشود توی چشم دیگران خواند؛ بعد از هر جمله اگر توی چشمان شنونده دقیق شویم، بار واژههایی را که بهکار بردهایم، حس میکنیم!و…
fatemeh:)·۵ سال پیشما کسان دیگریم...از همین امروز تا صبح آخرین روز پاییز سال گذشته را میتوان شمرد! میتوان شک کرد به صدای پای آن برفی که ۲۹ دی ماه آمد و همه جا را سفید کرد؛…
fatemeh:)·۵ سال پیششیوهی بارانسهراب گفت: و او به شیوهی باران پر از طراوت تکرار بود!«طراوت تکرار» از زیباترین ترکیباتیه که شنیدم! انگار کن که به چیزی هرروز و هرساعت وهر…
fatemeh:)·۵ سال پیشپرواز، سقوط، پروازاین روزای من رو میشه اینجوری توصیف کرد: پرواز، سقوط پرواز! اتفاقای خوب دارن از در و دیوار میبارن، اتفاقای بد کنارشون! آدمای خوبی که کنار…
fatemeh:)·۵ سال پیشخبرهای خوب، خبرهای بددیروز رفتم دکتر و فهمیدم که درمانم بعد از دوسال و نیم جواب داده و من و مامان و دکتر از خوشحالی میخواستیم جیغ بکشیم!مامانم توی ماشین، وقتی…
fatemeh:)·۵ سال پیششعرها و شعرخوانهاشعرها، خیلی مهماند، خیلی زیاد! این رو از سال دوم راهنمایی فهمیدم! وقتی شعر باعث شد توی زندگیم پیشرفت کنم! تلاش کنم! حرکت کنم!از کدوم شاعر…
fatemeh:)·۵ سال پیشخاطرات از جایی که فکرش را نمیکنی سر میرسندگوشهی گلس گوشیم شدهی بازیچهی دستم؛ یهو دیدم یه تیکهاش کنده شده و مونده توی دستم! همین شکستن گوشهی گلس من رو یاد یه خاطرهی خیلی ساده…