fatemeh:)
fatemeh:)
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

ما کسان دیگریم...

از همین امروز تا صبح آخرین روز پاییز سال گذشته را می‌توان شمرد!

می‌توان شک کرد به صدای پای آن برفی که ۲۹ دی ماه آمد و همه‌ جا را سفید کرد؛ می‌توان شک کرد به بازی‌های کودکانه چند جوان بیست و چند ساله!

می‌توان شک کرد به ۳۰ آذرماه، به گریه‌های بلند بلند، به خنده‌های بلند بلند! می‌توان شک کرد به مه ۲۸ دی؛ به سرمای هر روز، به خنده‌های بلند ۲ بهمن! می‌توان به ۱۵ بهمن و آن تلاش برای انتخاب واحد بلند بلند خندید!

می‌توان به ۳۰ بهمن شک کرد؛ می‌توان برای ۳۰ بهمن گریه کرد! همان روز که گفتند کرونا آمده! کرونا نیامد! ما رفتیم! ما از خودمان رفتیم! از شادی این موقع سال رفتیم؛ از اول و آخر دوست داشتن رفتیم؛ از همان روز ما از شهرهای خودمان رفتیم، از بدن‌های خودمان! مغزهایمان رفت و صدایمان گم شد!

حالا این آدم‌هایی که می‌بینی، این شهری که در آن زندگی می‌کنی همان نیست که ۲۹ دی سفید پوش شد؛ ما همان‌های نیستیم که برف بازی کردیم، ما همان‌ها نیستیم که ۱۵ بهمن تلاش کردند برای انتخاب واحد؛ ما کسان دیگریم، در شهری دیگر؛ برای همین شک داریم...

ما کسان دیگریم...

در دل من چیزی‌ست مثل یک بیشه‌ی نور، مثل خواب دم صبح:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید