ویرگول
ورودثبت نام
?fatemeh.marefat
?fatemeh.marefatمن مینویسم چون احساس میکنم نوشتن منو از بار سنگین کلماتی که مغزم رو احاطه کرده خلاص میکنه.من مینویسم و درقبال نوشته هام ادعای نویسندگی ندارم.مینویسم فقط برای اینکه بلندگویی برای فریاد زدن داشته باشم.
?fatemeh.marefat
?fatemeh.marefat
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

درون من؛

وقتی به اعماق وجودم نگاه می‌کنم، هر بار بیشتر متوجه احساسات متناقض و غیرقابل درکی می‌شوم که با مواجهه با آن‌ها، حس غالب بر من بی‌حسی مطلق است. بنابراین، ترجیح می‌دهم این احساسات را در عمق وجودم دفن کنم؛ چرا که هیچ چیز وحشتناک‌تر از این نیست که احساساتی برای به نمایش گذاشتن نداشته باشی. اینکه می‌توانی احساسات را با تمام وجودت درک کنی، اما دیگر نتوانی آن‌ها را ابراز کنی یا بیان کنی.

گاهی تمام وجودم را مانند یک کتاب ورق می‌زنم و از اینکه چقدر سریع احساسات می‌توانند جابجا، تغییر یا حتی ناپدید شوند، شگفت‌زده می‌شوم. همچنین، احساساتی که گاهی خودم و اغلب دیگران در ایجاد آن‌ها نقش داشته‌ایم، بدون قبول مسئولیت نسبت به آن‌ها باقی می‌مانند و من با زخم‌هایی مواجه می‌شوم که در ایجادشان هیچ نقشی نداشته‌ام.

پس دوباره به خودم نگاه می‌کنم و توقعاتم از دیگران را به حداقل می‌رسانم. اکنون می‌فهمم که هیچ کس در این دنیا قرار نیست مسئولیت احساسات خوب یا بدی که تجربه کرده‌ام را به عهده بگیرد. به خودم نگاه می‌کنم و عاشق تک‌تک ترک‌هایی می‌شوم که روح مرا نقاشی کرده‌اند؛ حتی شاید عاشق آن خنجر پرزرق و برقی که بر قلبم نشسته و من مستحق آن نبوده‌ام.

با تمام این‌ها، هرگز از هیچ‌یک از اتفاقاتی که در این مسیر برایم افتاده پشیمان نیستم؛ زیرا تک‌تک این احساسات را باید تجربه می‌کردم تا درس‌های مهمی را بیاموزم.

احساسات
۲
۰
?fatemeh.marefat
?fatemeh.marefat
من مینویسم چون احساس میکنم نوشتن منو از بار سنگین کلماتی که مغزم رو احاطه کرده خلاص میکنه.من مینویسم و درقبال نوشته هام ادعای نویسندگی ندارم.مینویسم فقط برای اینکه بلندگویی برای فریاد زدن داشته باشم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید