سلام.
اول همینجا بگم که چون با لپ تاپ مستقیم توی ویرگول تایپ می کنم، نمی تونم نیم فاصله رو رعایت کنم. یعنی نمی شه انگار.
بریم سر اصل مطلب:
چطوری توضیحش بدم! درواقع درست که فکر می کنم می بینم هیچ چیز خاصی هم نیست که بهش فکر کنما ولی انگار کلی فکر حجم مغزمو اشغال کرده.
بهتر که نگاه می کنم، با خودم می گم احتمالا این ذهن مشغولی بابت کارهای نصفه نیمه ای هست که دارم:
* کلاسای مجازی که دوس داشتم و ثبت نام کردم و درست و حسابی نتونستم ازشون استفاده کنم.
* صوتای زیادی که ذخیره کردم تا گوش بدم و چیزای خوبی یاد بگیرم.
* کتابایی که خریدم و نخوندم هنوز و دارن خاک می خورن توی کتابخونه اتاقم. (می شه گفت این قسمت خیلی درگیرم کرده چون واقعا گستره وسیعی از موضوعات برای خوندن لازمه که سراغشون برم)
* کنکورم که تو فکرم برنامه ریزی کنم و دوباره برم سراغ خوندن کتاباش.
* ارتباطاتم با اطرافیان که باید سعی کنم و حواسم باشه به خاطر فضای مجازی، از کمیت و کیفیتش کم نشه.
* جلسات و حضور در اجتماع و ارتباطاتی که لازمه داشته باشم و کارایی که باید انجام بدم و کسی کمک کار نیست.
* رفتن به باشگاه خوب برای اینکه سرحال باشه جسمم و آماده نگهش دارم.
* سرزدن به گروه ها و کانال هایی که دارم و خیلی وقته بیشترشون رو فقط دارم و فرصت خوندنشون رو ندارم.
* و و و و و
چند تا دلیل به ذهنم میاد الان:
+ خواب نامنظم که خب دست خودمه و باید حواسم بهش باشه.
+ مزاج نامتعادل که باید به تعادل برسه تا درست کار کنه.
+ جسم ضعیف که خب با باشگاه رفتن و تغذیه سالم می شه ردیفش کرد.
+ بی برنامگی که می شه گفت می نویسم برنامه ولی بعد از چند روز، عملا اون چیزی که می خوام نمی شه.
+ هدف نامشخص که فکر کنم باید روی کاغذ بیارمشون تا بشه درست تصمیم گرفت.
+ تمرکز کامل نداشتن روی کاری که مشغولش هستم.
+ گاهی همزمان انجام دادن چند کار با هم.
+ کامل طلبی که باعث می شه منتظر بمونم شرایط جور بشه و کامل باشه برای شروع یا ادامه ایده آل.
+ راحت طلبی که شاید بشه گفت خیلی از موارد بالا رو در خودش می تونه جا بده و مشکل خیلیاست.
شاید دلایل دیگه ای هم باشه که الان به ذهنم نیومده.
راهکارهایی که به ذهن شلوغم می رسه ایناست:
اول اینکه فکر می کنم لازمه با یه دوست خوب و اهل فکر مشورت کنم.
دوم اینکه برم پیش طبیب سنتی و مزاجم رو متعادل کنم.
سوم اینکه باشگاه رفتن رو جدی بگیرم و هرچه زودتر شروع کنم تا کسالتی نَمونه.
چهارم اینکه اهدافم رو مشخص و اولویت بندی کنم.
پنجم اینکه برم دوباره روش های مختلف برنامه ریزی رو نگاه بندازم و ببینم کدوماش راست کار منه و بازده بهتری داشتم ازشون.
ششم اینکه یه دوست پشتیبان برای کارا و برنامه هام پیدا کنم که جویای پیشرفت کارام باشه و تشویقم کنه.
هفتم اینکه کامل طلبی رو بذارم کنار و گاهی به خوب بودن در حد کافی راضی بشم.
هشتم اینکه برای خودم وقت ویژه بذارم که توش مثلا هفته ای یه بار یک ساعت فقط و فقط برای خودم باشم. (خودم خیلی دوس دارم صبح زود برم روی ریل راه آهن راه برم.)
نهم اینکه تمریناتی برای تمرکز انجام بدم.
دهم و بیشتر هم داره حتما که باشه بعدا بهش فکر می کنم.
البته لزوما اینا به ترتیب نیستا. فقط خواستم مرتب باشه.
الان فقط خواستم تمرین نوشتن امروزم رو انجام داده باشم و نمی دونستم چی بنویسم که همین مطلب به ذهنم اومد و نوشتمش.
آخیش!
البته می شه وقت گذاشت و جستجویی در اینترنت کرد و عصاره چند مطلب رو جمع و جور کرد و خیلی بهتر از این نوشت. شاید یه وقتی این کار رو انجام بدم. (وای نه! دوباره یه کار نصفه نیمه که فکر رو استندبای نگه می داره)
امیدوارم به درد شما خورده باشه و ایده گرفته باشین و پیشنهادای خوبی هم برام داشته باشین.
ممنون که متنم رو تا آخر خوندین.