فاطمه نصیری خلیلی
فاطمه نصیری خلیلی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

کاش من هم عبدالمهدی بودم

سلام.

یکی از کتابایی که از شنبه شروع کردم به خوندنش و اولین کتابی بود که مشتاقانه خوندمش کتاب زیر بود:

عبدالمهدی؛ نرجس شکوریان فرد
عبدالمهدی؛ نرجس شکوریان فرد

خانومی که توی گلزار شهدای کرمان تبلیغ این کتاب و شهید رو می کرده گفته:

یه مادر شهیدی توی کرمان از کنار مزار عبدالمهدی می گذشت و با خودش گفت چرا اینهمه درباره عبدالمهدی تبلیغ می کنن و مردم رو سمتش می فرستن؟ مگه شهیدای ما شهید نیستن؟!

رفت خونه. شب خواب دید پسر شهیدش اومده و می گه مامان بذار مردم بیان پیش عبدالمهدی حاجتشونو بگیرن. ما اینور برای دیدن عبدالمهدی باید یه هفته توی نوبت بمونیم.


همین باعث شد مشتاق خوندن کتاب بشم و خیلی زود اومدم سراغش.
خیلی لذتبخش بود واقعا. پیشنهاد می کنم حتما تهیه کنید و از خوندنش لذت ببرید.


جملاتی از کتاب:

دل وقتی که زیاد بی ‌محبتی ببیند، می ‌گیرد.
این را همه قبول دارند. دل، فرماندۀ عاطفی جسم و روح است، تنها که بشود، اذیت می‌ شود.
همین هم می‌ شود که انسان ‌ها دنبال کسی می‌ گردند که بشود محرم دلشان و پناه عاطفی ‌شان!
همین آدم را در به در می ‌کند، می‌ کشاند تا ناکجا آباد!

سر مزار عبدالمهدی اما آبادی دل‌ هاست؛ کفایت می‌ کند دقایقی در گلزار شهدای کرمان توقف کنی، از جمعیت متفاوتی که سر مزار او می ‌نشینند و با او گرم گفت‌ و ‌گو می ‌شوند، مبهوت می‌ شوی.
کوچک و بزرگ، پیر و جوان … جوان جوان جوان …

عبدالمهدینرجس شکوریان فردعهد ماناشهیدنوشتن
سلام. اینجام که در کنار هم یاد بگیریم بهتر زندگی‌کردن و شادبودن رو.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید