تمام ما انسانها در برهه ای از تاریخ باهم مشترک هستیم و کنار هم یک درخت زندگی تشکیل می دهیم .
این یعنی من و صدها نفر دیگر که در یک مبدا تاریخ متولد شدیم، یک درخت زندگی تشکیل دادیم .
ما نیازها و شرایط زندگی مشترک زیادی داشتیم. همه ی ما در یک شرایط محیطی و اجتماعی رشد کردیم، شرطی شدیم، مدرسه رفتیم، بازی کردیم و ... .
در زمان کودکی همه ما تنه درخت زندگی را تشکیل می دادیم تا زمانی که اولین تصمیم زندگیمان را گرفتیم . مثلا هر یک از ما رشته تحصیلی متفاوتی را انتخاب کرد پس هر گروه، شاخه های درخت را تشکیل دادند هر چه پیش تر رفتیم ما ناگزیر به تصمیمات بیشتر و متفاوت تری بودیم. گروهی راه تحصیل آکادمیک، گروهی اشتغال در بازار آزاد، گروهی استخدام دولتی ، گروهی مسیر سربازی ، گروهی ازدواج و ... انتخاب کردیم و این درخت زندگی، شاخ و برگ های بیشتری پیدا کرد . در واقع این درخت نشان دهنده ی تاثیرات تصمیمات ریز و درشت ما در طول زندگی بر جایگاه حال و آینده ی ماست.
ما با تصمیمات خود و متمایز شدن از گروه های موجود، جایگاه خود را در این درخت زندگی رقم زدیم. پس این موضوع که هم کلاسی های یک دبیرستان، امروز شرایط متفاوتی را تجربه می کنند و یکی با مشکلات روابط خانوادگی دست و پنجه نرم می کند، دیگری در زمان تعدیل نیرو بیکار شده و یکی پولش از پارو بالا می رود ناشی از خوش شانسی یا بدشانسی این افراد نیست . بلکه هر کدام به گونه ای تصمیم گرفتند کجای درخت زندگی باشند و آن چیزی که باعث شده جایگاه افراد باهم متفاوت باشد ، تصمیم های متفاوت آنها است.
جایی که الان ما هستیم حاصل تصمیمات ماست حتی اینکه شروع به خواندن این مقاله کردید، ادامه بدهید یا مطالعه را متوقف کنید این هم تصمیم شما است .
تصمیمات هر چقدر کوچک و به نظر پیش پا افتاده باشند، رفتار هستند. مثلا این که تصمیم بگیرید چه نوع غذایی مصرف کنید، چه فیلمی تماشا کنید، امروز از اتومبیل شخصی یا وسیله نقلیه عمومی استفاده کنید، چه پوششی داشته باشید، چه زمانی بخوابید یا بیدار شوید، مطالعه کنید یا شبکه های اجتماعی را بررسی کنید، با کودکتان بازی کنید و ....
همه ی اینها جز تصمیمات کوچکی هستند که رفتار شما را شکل می دهند.
تصمیمات هر چقدر بزرگ و سرنوشت ساز باشند آنها را با نام تصمیم می شناسیم. مثلا اینکه چه شغلی داشته باشید، همسر شما چه کسی باشد، ادامه تحصیل دهید یا به کسب و کار بپیوندید، دوستان نزدیکتان چه کسانی باشند، کجا سرمایه گذاری کنید و ... جز تصمیمات مهم به حساب می آیند.
تصمیمات به صورت مستقیم بر آینده ی ما تاثیر می گذارند و رفتارها به صورت غیر مستقیم آینده مارا رقم می زنند.
یکی از علومی که تصمیمات کوچک و رفتار ما را بهبود می بخشد، دانش هوش هیجانی است. در واقع هوش هیجانی به کنترل رفتار ما کمک می کند و مهارت تصمیم گیری در اتخاذ تصمیمات بزرگتر راهنمای ما خواهد بود.
یکی از مشکلات اولیه برای تصمیم گیری ، شانه خالی کردن از تصمیم گیری است. جالب است بدانید مغز انسان ذاتا تنبل است ، این موضوع ارتباطی به سطح هوش افراد ندارد، بلکه به این معنی است که مغز انسان در فرصت اول به دنبال ساده ترین و دسترس پذیرترین راه حل است . از این رو خیلی از افراد همان گام نخست برای تصمیم گیری، را اشتباه بر می دارند و به جای سوال پرسیدن برای کسب اطلاعات و تحلیل آنها مستقیما راه حل را جویا می شوند و تصمیم گیری را به طور کامل به شخص دیگری واگذار می کنند. این دسته از افراد همیشه اجازه می دهند دیگران به جای آنها فکر کنند و در نهایت همان افراد جایگاهشان را در درخت زندگی مشخص خواهند کرد. به عنوان مثال سوالات اشتباهی از این قبیل زیاد شنیده ایم که :
کی دلار بخریم؟ وارد بورس بشویم؟ از بورس خارج شویم؟
شغل فعلی خود را رها کنیم؟ شغلمان را ادامه دهیم؟
چه رشته ی تحصیلی انتخاب کنیم ؟ و ...
نکته ی مهم هنگام پرسش این است که با هدف کسب اطلاعات سوال کنیم ، به عنوان مثال جایگزین مناسب سوالات بالا می تواند به این صورت باشد:
وضعیت قیمت دلار را در یک ماه گذشته چگونه ارزیابی کردید؟
چه اطلاعی از شاخص فلان سهم بازار بورس در اختیار دارید؟
تجربه ی شما از فلان شغل چیست و چه چیزهایی را در زمان شروع کار نمی دانستید؟
چگونه می توانم نسبت به استعداد و علایق خودم آگاهی پیدا کنم ؟
پس لطفا قبل از هر کاری درست پرسیدن و سوال درست پرسیدن را تمرین کنیم.
این جمله تقریبا برای همه آشناست که اگر به 5 سال گذشته بر می گشتم تصمیم دیگری می گرفتم، چنین موضوعی نشان دهنده ی این حقیقت است که ما انسانها نسبت به آینده دچار سو تفاهم هستیم. مشکل از آنجا ناشی می شود که ما نسبت به زمان حال دچار توهم می شویم. در واقع ما تصور می کنیم آنچه در زمان حال در حال وقوع است در طول زمان بدون تغییر امتداد خواهد یافت، این اتفاق تنها در صورتی امکان پذیر است که، تفکر، احساسات و نیاز های ما در طول زمان ثابت بماند، اما درست عکس این ماجرا اتفاق می افتد.
انسانها تغییرات 10 سال آینده خود را به شدت دست کم می گیرند، و دلیل آن هم سهولت یادآوری در مقابل دشواری تصور است. انسان مدام خود را با گذشته مقایسه می کند و به سختی می تواند تصوری از آینده ای که هنوز نیامده داشته باشد بنابراین تفکراتش تفسیری از تجربیات گذشته او است تا حقایق پیش روی او .
اگر از شخصی بپرسید آیا دوست یا شغلی که امروز برای خود انتخاب کرده است طی 10 سال آینده هم مورد اعتماد و علاقه او خواهد بود یا خیر حتما پاسخ مثبت دریافت می کنید و خواهید دید آنها کاملا از ادامه دوستی و یا اشتیاق به شغل خود اطمینان دارند، این تفکر ناشی از مقایسه احوال امروز با دیروز شان است در صورتی که در اکثر موارد آینده به گونه ای دیگر خواهد بود.
نکته ی مهمی که باید بدانید این است : در طول زمان، ارزش ها، عادات و اولویت های تمام افراد دستخوش تغییر خواهد شد. بنابر این برای رهایی از این تله ذهنی هنگام تصمیم گیری بسیار بهتر خواهد بود که خود را در شرایط 10 سال آینده تصور کنید و متناسب با 10 سال پیش رو تصمیم گیری کنید.
ادامه دارد ...