کتاب: Anne of Green Gables
نویسنده: Lucy Maud Montgomery
آن شرلی با موهای قرمز برای همه آشناست و دوسش داریم. لوسی منتگمری داستان زندگی آن و فرزندانش رو تو ۹ جلد برامون تعریف میکنه. انتشارات قدیانی ترجمهای از این مجموعه ۹ جلدی رو تو ایران منتشر کرده ولی خیلیامون آن رو با قسمتهای ۲۰ دقیقهای که تلویزیون بعد از ظهرها برای کودک و نوجوونا نشون میداد میشناسیم و به خاطر تیتراژش با Careless Whisper خاطره داریم. هرچند تو نسخه اصلی تیتراژ این مجموعه چیز دیگهای بود. البته از داستان آن سریالها و فیلمهای دیگهای هم ساخته شده و آخرین سریال (تا الان) ساخت نتفلیکسه که با اسم «Anne with an E» تو سه فصل از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹ بخش میشد.
آن، دختر مو قرمزیه که مادر و پدرش رو وقتی کودک بوده از دست داده و روزای سختی رو تو پرورشگاه یا خونههای مختلفی که توش زندگی میکرده داشته. تو یازده سالگی آن متیو و ماریلا خیلی اتفاقی سرپرستیش رو قبول میکنن و این میشه شروع مجموعه داستان. آن شرلی دختر خیالباف، پراحساس و پرحرفه که با حواسپرتی و بازیگوشیاش برای ما لحظات قشنگی رو میسازه. اینقدر میره تو خیال که باور میکنه یه آدم دیگهاست. اینقدر پراحساسه که برای هرچیزی میخواد اسم شاعرانه و رمانتیک انتخاب کنه، برکه و درخت و اسب براش تفاوتی نداره. اینقدر پرحرفه که تا بهش گوشزد نکنن ادامه میده. مهربونی و تلاشش برای رسیدن به چیزایی که میخواد، یه شخصیت بانمک و دوستداشتنی رو برامون تصویر میکنه.
من کتاب رو به زبان انگلیسی میخوندم و همزمان نسخه صوتیش رو از castbox میشنیدم. با توجه به این که کتابهای زیادی رو به زبان انگلیسی نخوندم، بین رمانهایی که خوندم، فکر میکنم سطح این کتاب بالاتر از متوسطه و احتمالا به این خاطر که از نوشته شدن کتاب بیشتر از ۱۰۰ سال میگذره. کلمات نسبتا سنگین رو بیشتر وقتی تو کتاب میخونیم که آن برای توصیف دقیق احساسات خودش، محیط و آدمهای اطرافش استفاده میکنه و همین آن رو بامزهتر نشون میده.
برای خودم هم غیرقابل باور بود. یه جاهایی رو وقتی از کتاب میخوندم، اشک میریختم. منظورم اون قسمتهایی از کتاب نیست که واقعا غمانگیز بود، و من فقط به خاطر غمانگیز بودن داستان اشک نمیریختم. به خاطر اون همه ذوقی که آن داشت. به خاطر ذوقهایی که داشتم و الآن ندارم. به خاطر از دست دادن توانایی دیدن زیباییها بین زشتیهای بیشمار دنیا. به خاطر این حجم از بیتفاوتی که تو خود الآنم میبینم. به خاطر این که ناامید شدم. به خاطر زمانهایی که رویاپرداز حرفهای بودم و به خاطر این که خیالهای الانم قشنگی ندارن. روحیاتی که دوست داشتم داشته باشم رو آن به خوبی نشون میداد؛ خیالباف، خوشبین، مهربون و کوشا، در حالیکه تو هر کدوم از اینا خودم رو نقطه مقابل آن میبینم و فکر میکنم اون فاطمهی خیالباف چی شد؟
برای من خوندن از ذهنیات، ذوقها و رویاپردازیهای یه نوجوان خیالی از یه رمانی با داستانی از صد سال پیش تو سرزمین دور، جرقهای از نور و روشنایی بود که روحم رو نوازش میداد و بعد از تموم شدن این جلد، نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم و سریع رفتم سراغ کتاب بعدی، یعنی Anne of Avonlea هرچند تو این روزهای پرشور و غمانگیزی که داریم، هنوز تمومش نکردم.
کتاب انگلیسی رو میتونین با طاقچه بخونین و یا به زبان فارسی بشنوین: