آیا تا به حال به این فکر کرده اید که واقعاً به چه چیزی نیاز دارید تا کاملاً همان شخصی باشید که هستید و تا چه اندازه به آن چیزها نیاز دارید؟
این که ما انسان ها چه نیازهایی داریم، بحثی دیرینه در میان انسان شناسان و روان شناسان و جامعه شناسان است و البته هنوز هم ادامه دارد.
دکتر ویلیام گلاسر، بنیانگذار تئوری انتخاب، بعد از دهه ها تحقیق و تجربه ، به این نتیجه رسیده است که انسان ها 5 نیاز اصلی دارندکه عدم ارضای هر یک از آنها می تواند ما را دچار ناخرسندی کند. نکته اینجاست که ما، ارضای این نیازها را در تعامل و رابطه بادیگران جست و جو می کنیم.
تئوری انتخاب در یک تعریف ساده، در مورد انتخابها و چگونگی و چرایی انجام آنهاست. تئوری انتخاب بیان میکند که ما به عنوان یک انسان برای به دست اوردن آنچه میخواهیم، چگونه رفتارمان را انتخاب میکنیم. بر اساس این تئوری تمامی آنچه ما انجام میدهیم یک رفتار است و از درون ما برانگیخته میشود. این برخلاف نظر صاحب نظرانی است که میگویند ما در دنیایی از کنترل بیرونی به سرمیبریم و توسط عوامل بیرونی برانگیخته میشویم.
طبق نظریه انتخاب، منشأ اصلی ناخشنودی انسان ها، روابط آسیب دیده یا از دست رفته است. علت این که روابط آدم ها آسیب می بیند هم این است که آنها در تمام عمر خود سعی در کنترل دیگران می کنند و این اصرار دائمی برای تحمیل خود بر دیگران، باعث می شود زندگی های مشترک و بسیاری از دوستی ها آسیب ببیند و گاه از بین برود.تمایل برای کنترل دیگران نیز از دوران نوزادی با ما همراه است.
چهار مفهوم بنیادین در تئوری انتخاب عبارتند از:
در یک نگاه کلی تئوری انتخاب بر این دیدگاه استوار است که رفتارهای هر انسان، انتخابهای او برای ارضای نیازهایش است. این رفتارهای هدفمند بیشتر از انگیزه های درونی ریشه میگیرند تا عوامل و محرکهای بیرونی. این دیدگاه در بردارنده این مضمون است که رفتار ما در هر زمان بهترین تلاش ما برای کنترل دنیای پیرامونمان و نیز خودمان به عنوان بخشی از این دنیا است، بنابراین ما بایدهمواره به گونهای رفتار و انتخاب کنیم که به بهترین نحو نیازهایمان را برآورده کنیم. طبق این دیدگاه رفتار هر شخص در هر مقطع زمانی بهترین تلاش وی برای ارضای نیازهایش است. اگرچه شاید این تلاش در واقع مؤثر و مفید نباشد، ولی در عین حال بهترین تلاش او است و به همین دلیل روشهای واقعیتدرمانی سعی دارد مراجعان را یاری نماید تا از این جنبه که آیا رفتاری که اکنون انتخاب کردهاند نیازهایشان را برآورده میکند یا خیر و نیز اینکه آیا به خواستههایشان رسیدهاند یا نه .
هنگامیکه نیاز های خود را بشناسید ، معمولا می توانید تشخیص دهید وقتی احساس ناخشنودی و ناراحتی دارید کدام نیاز ها ارضا نشده و وقتی احساس خوب و خشنودی می کنید کدام نیاز ها ارضا شده است.
پنج نیاز اساسی انسان بر اساس تئوری انتخاب:
تمام موجودات زنده از لحاظ ژنتیکی طوری برنامه ریزی شده اند که برای بقای خود تلاش کنند . واژه ی اسپانیولی Ganas ( به معنای شور زندگی ) بهتر از هر واژه ی دیگری میل شدید به حفظ بقا را نشان می دهد . معنای این واژه ، سخت کوشی ، پایداری و انجام هرکاری است که بقای فرد را تضمین می کند و فراتر از بقا یعنی دستیابی به امنیت است.یکی از تفاوت های انسان و حیوان برای زنده ماندن این است که انسان ها از همان سال های ابتدای زندگی نسبت به اکثر نیاز های خود برای زنده ماندن در حال و آینده آگاه میشوند ، ما می کوشیم عمرمان طولانی تر شود . تمام نیازهای جسمانی ضروری مانند نیاز به ، آب و غذا و هوا و سرپناه و پوشاک را شامل می شود ، نیاز به تأمین امنیت برای ادامهزندگی نیز از زیر مجموعههای این نیاز محسوب میشود.
نیاز به احساس تعلق و پیوند عاطفی داشتن با دیگر افراد، نیازی است که در همه انسانها وجود دارد، گلاسر در مفهوم سلامت روانی فرد به اهمیت روابط متقابل بین افراد تأکید دارد. به اعتقاد گلاسر، نیاز به تعامل با دیگران و داشتن رابطه صمیمانه یکی از نیازهایی است که باعث صدور رفتار در ما میشود.
در مشاوره برای آموزش مفهوم نیاز به احساس تعلق سه حالت اصلی میتوانیم در نظربگیریم:
احساس تعلق اجتماعی
احساس تعلق شغلی
احساس تعلق خانوادگی
این تقسیمبندی این سؤال را در ذهن تداعی میکند که: «چگونه یک مراجعه کننده نیازش به احساس تعلق و پیوند با دوستانش را درمدرسه یا محیط کار یا با خانواده و اجتماع برآورده میکند؟» ضروری است که مربیان و مشاوران مدنظر داشته باشند که چگونه میتوانند زمینههای احساس تعلق را برای مراجع تسهیل کنند و او را یاری کنند تا با افراد مهم زندگیاش رابطه معنادار و رضایتبخش برقرار نماید. به اعتقاد گلاسر، نداشتن رابطه و پیوند عاطفی، یا وجود روابط ناخشنود یا رابطهای که در آن رضایتی وجود ندارد، ریشه اصلی تمام مشکلات پایدار روانشناختی در افراد است.
یعنی نیاز به کسب قدرت، ثروت، تأثیرگذاری و موفقیت و نیز نیاز به توانایی انجام کارهاست. این نیاز همچنین حس موفقیت، پیشرفت،افتخار، اهمیت و خودارزشمندی و خودشکوفایی را نیز شامل میشود.در بین نیاز های انسان «نیاز به قدرت»نیازی متمایز و شاخص است .نیاز به قدرت اغلب به صورت رقابت با افرادی که دور و بر ما هستند خود را نشان میدهد. همچنین توانایی انجام موفقیتآمیز برخی فعالیتها، مثل شنا کردن یا پیادهروی نیز از زیر مجموعههای این نیاز محسوب میشود. به رغم اینکه در آنها رقابتی وجود ندارد،میتواند تابلویی از موفقیت و اعتماد به نفس در ذهن فرد تصویر کند. به عنوان یک فرد نیاز ما به قدرت ، گاهی میتواند در تعارض مستقیم با نیاز ما به تعلق و صمیمیت قرار بگیرد. انسانها به خاطر عشق و صمیمیت ازدواج میکنند اما همانطور که رابطه پیش میرود، منازعه بر سر قدرت برای به دست گرفتن کنترل رابطه نیز ممکن است بیشتر شود.گلاسر بیان میکند که عشق ناکافی لزوماً آن چیزی نیست که یک رابطه را خراب میکند بلکه آنچه باعث از بین رفتن یک رابطه میشود ، منازعه و رقابت بر قدرت است، که خود را به شکل کنترلگری در رابطه زناشویی نشان میدهد. کشمکش برای به دست آوردن قدرت ازسوی طرفین، عشق را از کار میاندازد و رابطه مشترک با شکست مواجه میشود. ناکامی در به دست آوردن احساس خودارزشمندی ریشه بسیاری از مشکلات بوده و این مسئله در رابطه با سالهای اولیه زندگی که پایه و اساس خودارزشمندی شکل میگیرد، جایگاه ویژهای دارد و اهمیت آن ، هم برای معلمان و هم برای والدین روشن است.
نیاز به آزادی یک نیاز تکاملی است که هدفش ایجاد توازن و تعادل بین نیاز تو به تلاش برای مجبور ساختن من به زندگی طبق میل تو و نیاز من به رهایی از این اجبار است . این قانون طلایی که می گوید :«با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار شود.»تعادل و توازن موردنظر من را نشان می دهد . کنترل بیرونی که فرزند قدرت است ، دشمن آزادی است. قانون رذیلانه آن که میگوید: «از قدرت خود برای از بین بردن مخالفان استفاده کن»، علت اصلی رنج و عذاب بشر در سراسر دنیاست. همواره شعار اصلی تمام جباران و دیکتاتوران تاریخ این بوده است که از آنچه من می گویم و می کنم پیروی کنید تا در برابر نیروهای شیطانی دشمن از شما حمایت کنم.
هرگاه آزادی خود را از دست بدهیم، یکی از خصوصیات انسانی خود یعنی خلاقیت و سازندگی را نیز از دست خواهیم داد. وقتی دربیان عقاید و اندیشه های خود آزاد نباشیم یا وقتی آزادی داریم ولی کسی به نظرات ما گوش نمی دهد، این می تواند موجب رنجش وحتی بیماری ما شود. هر چه آزادتر باشیم و بتوانیم نیازهای خود را به طریقی ارضا کنیم که مانع ارضای نیازهای دیگران نشویم، بیشترمی توانیم از خلاقیتمان در جهت منافع خود و دیگران استفاده کنیم. افرادی که در خلاقیت و آفرینندگی خود احساس آزادی می کنند به ندرت خودخواه و خود محورند. آنچه ما به عنوان آزادی میخواهیم این است که از روی اختیار زندگیمان را بکنیم و خودمان را بهطورآزادانه ابراز کنیم و از کنترل و فشارهای غیرضروری و بیرونی رها باشیم.
تفریح ، پاداش ژنتیکی یادگیری است. ما وارثان کسانی هستیم که بیشتر یا بهتر آموخته اند . این بهتر و بیشتر آموختن به آنان مزیت حفظ بقا و زنده ماندن داده است و به این ترتیب نیاز به تفریح و نشاط در ژن های ما جا گرفته است. به استثنای نهنگ ها و خوک های دریایی ، ما تنها مخلوقاتی هستیم که در تمام طول زندگی خود بازی می کنیم و به همین دلیل همواره در تمام طول زندگی خود یاد میگیریم . روزی که بازی کردن را کنار بگذاریم ، یادگیری و آموختن هم متوقف می شود . بهترین نشانه ی تفریح و نشاط خنده است. اولین باری که نوزادان با صدای بلند می خندند زمانی است که کسی با آن ها دالی موشه بازی می کند. جالب است بدانید ؛ ما تنها موجوداتی هستیم که میخندند و احتمالاً تنها موجوداتی که آگاهانه به دنبال لذت و تفریح هستند. در مسافرت و سرگرمیهای مختلف احتمالاً هزینهای که صرف لذت و تفریح میشود بیش از هزینهای است که صرف سایر نیازهای ما میشود. اما نیاز به لذت و تفریح چیزی بیش از استراحت یا خوش گذرانی است. لذت و تفریح یک نیاز اساسی است.
منابع :
۱-کتاب « تئوری انتخاب » نوشته دکتر ویلیام گلاسر و ترجمه دکتر علی صاحبی .
۲-ویکی پدیا.