فکر می کنم حدودا 15 ساله بودم که دوس داشتم برم و یه ساز یاد بگیرم. مثل اکثریت آدما تمایل من هم به پیانو بود( اینکه من به پیانو علاقه داشتم یا یک قسمت از یک زندگی لاکچری هم هنوز موضوعی هست که بر خودم و دیگران پوشیدس). اون زمانا طی مشورت با افراد خانواده و دوستان همیشه به این نتیجه می رسیدم که " دیره". آدم هایی تو موسیقی سرآمد میشن که از کودکی شروع کرده باشن. متاسفانه این رویه برای کلاسای ورزشی مختلف هم تکرار شد. اون روزا برای هرچیزی دیر بود.
2.مکان
1 ماه قبل با دوستی ملاقات داشتم، بسیار زیرک و خلاق. سرآمد در رشته خودش و آدمی با سواد. این آدم تا یک قدمی اپلای رفته بود. تافل و جی آر ای رو گرفته بود و یهو استاپ شده بود. و الان نه تنها نمی خواست بره شیکاگو! بلکه تو یه شهر کوچیک نشسته بود. دلیلش چی بود؟ می گفت من روزها تلاش کردم و خودمو آپدیت کردم و مقاله نوشتم و می خواستم که برم و اینقدر بزرگ بشم که توی حوزه ی خودم، کتابام رفرنس بشن. ولی خب متاسفانه وقتی مقالشو فرستاده، استادای اونور آب بهش گفتن خیلی عقبه و این چیزایی که میگی خیلی منسوخ شدس. دوستم می گفت با خودم منطقی فک کردم. من توی کشوری رشد کردم که خیلی از امکانات رو نداشتم و من باید بپذیرم که "نمی تونم" آدم بزرگی بشم. دلایلی داشت مبنی بر اینکه اگر آدم هایی از ایران رفتن و خیلی موفق شدن، واقعا محیطشون فرق داشته و محیط خیلی مهمه. شاید من و دختر آقای وزیر و دختر فالگیر محلمون هر سه تامون بخوایم بریم از ایران، ولی دختر وزیر رانت داره، من باید برای رسیدن به خواستم بجنگم و احتمال رفتنم 50-50 هس و دختر فالگیر محلمونم باید واسه بقا بجنگه و احتمال رفتنش 5 درصده.
3.زمان و مکان
شده توی زمان و مکان نامناسب گیر کرده باشین؟ تو ذهنتون دنیاها باشه ولی تو قفس مونده باشین؟ یا موقع فرار از قفس لای در گیر کرده باشین و جون بدین؟ زندگی من شبیه این شده. شرایط و حوادث منو قرار داده بین یک خوددرگیری بزرگ. روزها جنگیدم با مغزم. همیشه به من می گفت دیره. هنوزم میگه. انجام هرکاری واسه من اگه از تایم مقرر شده ی جامعه و عرف یه مقدار تخطی می کرد، مغزم داد می زد که دیره! که نتیجه نداره! ولی همه ی تلاشمو کردم که بگم اینجوری نیس. ولی الان جاییم که انگاری برای هرچیزی دیره. برای اصلاح، برای فرار... ذهنم درگیر زمان و مکان شده. نمی دونم خودمو بیشتر تکون بدم و از قفس بیام بیرون یا یه قدم برگردم عقب و بشینم تو محیط امن خودم. فارغ از هیاهوی بیرون. فارغ از زندگی.