fattemeh1.hosseini
fattemeh1.hosseini
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

بزرگان- گاستون لورو (شبح اپرا)

اوایل شروع دوران باشکوه کتابخوانی من، درست زمانی که تصور می کردم من چقدر کتاب خوانده ام! کتاب های شبح اپرا و گوژپشت نتردام برای من شبیه و دوست نداشتنی بودند. اگر کسی این کتاب ها را به من پیشنهاد می کرد با صدای بلند می گفتم خوانده ام و برایم جذابیتی نداشتند. تا اینکه نسخه کامل این کتاب ها را پیدا کردم و زمانی به خود آمدم که کاملا شیفته هر دو داستان شده بودم.

شبح اپرا
شبح اپرا

امروز که شبح اپرا را برای چندمین بار به خانه آوردم مهمان اتاق، گاستون لورو بود. وقتی وارد اتاق شد از بالا تا پایین اتاق و هر گوشه ای که می توانست را سرک کشید و تا جایی که برای یک تازه وارد ممکن بود وسایل اتاق را بررسی کرد. نگاهش روی قفسه بالایی در سمت راست ایستاد و با دقت بیشتری عنوان کتاب ها را نگاه کرد. کتاب های آموزش نویسندگی در این قفسه مرتب شده بودند و برگه های یادداشت کنار کتاب ها، چرکنویس مطالبی بود که فکر می کردم زمانی برای نوشتن مفید باشند. همان برگه ها را برداشت و کمی زیر و رو کرد. البته که ادعایی در مورد مطالبی که یادداشت کرده بودم نداشتم ولی سرک کشیدن های گاستون به خصوص در مورد یادداشت ها ناراحت کننده بود.

هیچ وقت در پنهان کردن احساساتم موفق نبوده ام و این بار نیز ناراحتی ام به طور واضح در چهره ام مشخص بود. گاستون با وجود اینکه متوجه ناراحتی ام شد، توجهی نکرد و در حالیکه برگه های یادداشت هنوز در دستش بود روی صندلی روبرویی من نشست. به برگه ها اشاره کرد و گفت:" اگر می خواهی نویسنده شوی باید بیشتر از این ها یادداشت بنویسی!" اهمیت یادداشت برداری را می دانستم اما یادداشت برداری منظم و دقیق هنوز برای من سخت بود. او ادامه داد:"من قبل از اینکه کتاب بنویسم، خبرنگار بودم. باید بتوانی در کمترین زمان بیشترین اطلاعات را از طریق مشاهده و گفتگو بدست بیاوری" خبرنگاری که نویسنده شده بود زاویه دیدم به نویسندگی را تغییر داد. بعد از خواندن کتاب های مختلف با موضوع نویسندگی، در مورد اینکه یک نویسنده باید بتواند در مورد موضوعی که می نویسد مناسبترین مطالب را جمع آوری کند. به نظرم رسید اگر مثل یک خبرنگار به موضوع داستانی که می خواهم بنویسم نگاه کنم نوشته های بهتری خواهم داشت.

یادداشت برداری
یادداشت برداری

در حال خیالپردازی در مورد اینکه چطور مثل یک خبرنگار یادداشت برداری کنم و نتایج جالب این کار، لبخند زدم و گاستون دید.

گاستون متوجه شد که منظورش را درست متوجه شده ام، با لبخند گفت:" مثل یک خبرنگار یادداشت برداری کن و از یک اتفاق ساده یک شاهکار بساز" دلم می خواست به همه شخصیت های داستانی که نوشته بودم دوباره نگاه کنم و مثل یک خبرنگار جزییات کوچک را هم در داستان بگنجانم. یک دفتر و یک مداد برداشتم و گاستون را با بزرگان تنها گذاشتم.


گاستوون لوروشبح اپرانویسندهیادداشتخبرنگار
نوشتن جادویی است که به من قدرت می دهد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید