"روزی خبر می رسد که احتمال دارد جایزه نوبل ادبی به جمالزاده برسد، به شرطی که سه نفر از بزرگان ایران او را معرفی کنند.
محمد علی جمالزاده هم به تشخیص خود علی اکبر سیاسی، یار شاطر و تقی زاده را انتخاب می کند. آن ها بایستی در وصف جمالزاده مطلبی به تفصیل می نوشتند که تقی زاده و یار شاطر به درستی از عهده این کار بر نمی آیند."
این ها را از روی کتاب باصدای بلند می خوانم و نگاهم به محمدعلی است که برای در امان ماندن از کرونا در ظاهر و مصون ماندن از مواجهه با آثار هجوم فرهنگ فضای مجازی در فضای حقیقی _در اصل، مدت هاست بین چهار دیواری اتاق محبوس شده است.
او در یک قدمی به دست آوردن جایزه نوبل ادبیات، از دست یافتن به آن بازمانده بود.
نوشته های او در گذر زمان هنوز از ظرافت فکر، لطافت بیان، نکته سنجی، شوخ طبعی و بذله گویی همراه با احاطه بر کلمات و اصطلاحات عامیانه لبریزند و همین دلیل جذب خواننده است.
او در غربت خبردار شد که در ایران نام خیابان جمشیدآباد را برای بزرگداشت نوشته هایش و تلاش در جهت اعتلای زبان فارسی به خیابان جمالزاده تغییر دادهاند به تصور اینکه بعد از هزار سال این نام هم تغییر میکند در نامهای به این موضوع اشاره میکند.
اما در ایران یک مامور سرخود شهرداری بدون اطلاع مافوق! تابلو را به نام جمشیدآباد تغییر می دهد. در کتاب یاد محمد علی جمالزاده چنین آمده است:
قیافه متین و عارفانه جمالزاده را می بینم که با لبهای متبسم می گوید: دست شما درد نکند. الحق که خوب از بزرگان ادبی خود تجلیل می کنید!
اطمینان دارم که نام بلند جمالزاده اگر از خیابان هم برداشته شود در تاریخ ادب ایران محو شدنی نیست.
به تاریخ ایران بود ثبت نامت
چه غم گر که ثبت خیابان نباشد
در چنین روزی _۱۷ آبان ماه_ از این کره خاکی به دنیای بزرگانِ فراموش نشدنیِ ادب فارسی سفر کرد. جسم پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات فارسی در غربت آرام گرفته است.
اما یادِ او در میان مردم و ادبیات ایران، جاودانه است.