دو سال پیش، وقتی برای بار دوم کنکور دادم و برگشتم خونه بعد از یه استراحت کوتاه شروع کردم به یاد گرفتن گلدوزی. چرا؟ چون میخواستم آنلاین شاپ بزنم و درامد داشته باشم. میتونم بگم دو سه ماه مونده به کنکور، در کنار درصد و تراز و رتبه، یواشکی به این فکر میکردم که چی کار کنم که بتونم درامد داشته باشم. این شد که اول با فالو کردن پیج ها و آنلاین شاپ های گلدوزی و بعد با دیدن ویدیوهای یوتیوب کمی گلدوزی یاد گرفتم. با دوختن اولین رز برزیلی کمکم متوجه شدم که سخت و وقت گیره. گذاشته از اون اینکه بتونم پیجم رو بین این همه پیج معروف گلدوزی از صفر بالا بیارم کار خیلی سختی بود. این شد که از گلدوزی فقط برام چند تا گلی موند که برای تمرین دوخته بودمشون.
چند روز مونده بود به عید که مامانم یک پیرهن صورتی برای کوثر[خواهرم] خرید. پیرهن یه گلدوزی ماشینی روی بالا تنش داشت. مامانم پیشنهاد داد که من قسمت بالاتنه ی پیرهن رو گلدوزی کنم. اولش گفتم نه چون میدونستم خیلی بلد نیستم و ممکنه خراب بشه اما انگار بدم نمیومد که دوباره گلدوزی کنم و برام جذاب بود که تو این روزا که حسابی بی حوصله ام یه کاری انجام بدم. رفتم وسایل گلدوزی رو اوردم و بعد از انتخاب طرح با مشورت مامانم و خرید نخ، شروع کردم.
بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم طول کشید. حدودا ۷ ۸ساعت. گردن و کمرم حسابی درد گرفته بود و با توجه به اینکه زمانم کم بود نمیتونستم خیلی استراحت کنم. از بعد افطار روز اول فروردین شروع کردم و حدودا تا قبل از سحر تموم شد. گلدوزی در نیمه شب.
نتیجه ی کار خیلی بد نشد. اولش فکر میکردم بیشتر شبیه گل های روی روتختی و روبالشی شده اما بعد از چند روز وقتی خواهرم پیرهن رو پوشیده بود دیدم که زیاد هم بد نشده. گرچه اون توجه و تشویقی که انتظار داشتم رو از دیگران دریافت نکردم اما الان خوشحالم که یه روزی زمانم رو هدر ندادم و چیزی یاد گرفتم. شاید یاد گرفتن گلدوزی من رو به درامد نرسوند اما بالاخره به دردم خورد.
به یاد این پاراگراف از کتاب امکان نوشته ی علی سخاوتی افتادم؛
الان که به عقب برمی گردم و خوب به آن چند ماه تجربه کشاورزی فکر می کنم، می بینم که بقیه زندگی من هم الگویی بسیار مشابه داشته است. شاید تحت تاثیر آن چند ماه و شاید هم به طور طبیعی یا اتفاقی. من گه گداری با ایده هایی که داشته ام بذری کاشته ام. بسیاری از بذرها سبز نشده اند، بسیاری از آنها موقع نشا کردن از بین رفته اند و خیلی هاشان هم که گرفته اند، بوته های نحیف و ضعیفی از آب در آمده اند که بار چندانی نداشته اند. فقط بعضی از بذرها به بوته های تنومند و پربار تبدیل می شوند. آدم بیشتر وقتها نمی تواند که نتیجه کارش را از قبل پیش بینی بکند. هر چقدر هم که زحمت بکشد و سخت کار بکند. نتیجه گوجه کاری ما وابسته به آب و هوا و خاک و آفت و اشتباههای ریز و درشت خودمان و صدها عامل شناخته و ناشناخته دیگر بود. ما تنها کاری که می توانستیم بکنیم این بود که از طلوع تا غروب آفتاب هر کاری که از دستمان بر می آمد بر روی آن دو قطعه زمین کوچک انجام بدهیم.