.
اوایل خوشم نمی آمد ریختش را ببینم.
البته با ریخت پدرش هم مشکل داشتم.
اما وقتی مامان گفت اگر ریختشان را تحمل نکنم باید برگردم پیش بابا و آن زن عفریته اش، کوتاه آمدم.
___
ما توی خانوادهمان تا به حال تری زومی نداشته ایم. کور و کچل و عیب مادرزادی هم همینطور
همگی سالمیم، در واقع سلامت ظاهریمان را خوب نگه داشته ایم و خوب میپوشیم تا چیزی معلوم نباشد چون تا دلت بخواهد از درون آشفته و مریضیم
نمیخواهم زیاد وارد جزئیات شوم _شاید بعدا شدم_ اما آمار خودکشیهای موفقمان بالاست
ناموفق ها که به مراتب بالاتر
مثلا من خودم جزو ناموفق ها هستم و برادرم در لیست موفق هاست
___
چند وقت پیش عماد میگفت توی موهایش گنجشک زندگی میکند و آن قدر آن بالا خرابکاری کرده است که باید برود و سرش را از ته بتراشد
وقتی به اصرارش موهایش را نگاه کردم دیدم قوطی چسب چوب را روی سر نکبت اش خالی کرده است
عماد بچه ی آن یکی پدرم است.
از پدر جدا و البته از مادر هم جدا..
چهل و هفت کروموزومی است
و نمیدانم با گفتن این جمله چقدر قضاوت میشوم اما درونم نسبت به او پر از انزجار است.