فِ_اَلف
فِ_اَلف
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

گنجشک

.



اوایل خوشم نمی آمد ریختش را ببینم‌.

البته با ریخت پدرش هم مشکل داشتم‌.

اما وقتی مامان گفت اگر ریختشان را تحمل نکنم باید برگردم پیش بابا و آن زن عفریته اش، کوتاه آمدم.

___


ما توی خانواده‌مان تا به حال تری زومی نداشته ایم. کور و کچل و عیب مادرزادی هم همینطور

همگی سالمیم، در واقع سلامت ظاهری‌مان را خوب نگه داشته ایم و خوب میپوشیم تا چیزی معلوم نباشد چون تا دلت بخواهد از درون آشفته و مریضیم

نمیخواهم زیاد وارد جزئیات شوم _شاید بعدا شدم_ اما آمار خودکشی‌های موفق‌مان بالاست

ناموفق ها که به مراتب بالاتر

مثلا من خودم جزو ناموفق ها هستم و برادرم در لیست موفق هاست

___


چند وقت پیش عماد میگفت توی موهایش گنجشک زندگی میکند و آن قدر آن بالا خرابکاری کرده است که باید برود و سرش را از ته بتراشد

وقتی به اصرارش موهایش را نگاه کردم دیدم قوطی چسب چوب را روی سر نکبت اش خالی کرده است

عماد بچه ی آن یکی پدرم است.

از پدر جدا و البته از مادر هم جدا..


چهل و هفت کروموزومی است

و نمیدانم با گفتن این جمله چقدر قضاوت میشوم اما درونم نسبت به او پر از انزجار است.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید