یه زمانی واسه درس خوندن میرفتم کتابخونه ؛ 7 صبح تا 8 شب ... 6 روز در هفته !
اون روزا هدفی داشتم که هر شب قبل از خواب بهش فکر میکردم و هر روز بخاطرش از گوشه و کنار زندگیم میزدم ؛ از خوابم ، از تفریح ام ، از مهمونی ها و دورهمی های دوستانه ...
تمام زندگیم توی رسیدن به هدفم خلاصه میشد...هروقت هم ذهنم میرفت سمت جا زدن به خودم میگفتم "یه سال بخور نون و تره ، یه عمر بخور نون و کره! " ...به روزهایی فکر میکردم که لازم نبود صبح زود بیدار شم ، میتونستم بینهایت فیلم ببینم و ساعت ها تفریح کنم و خلاصه بدون زحمت کشیدن ، لذت دنیا رو ببرم ! اینجوری به خودم امید می دادم که خیلی زود سختی ها تموم میشه ...
من ، الان جایی وایسادم که یه روزی برام رویا بود و فکر میکردم اگه بهش برسم دیگه زندگیم راحت تر میشه!
ولی نشد !!
رسیدن به هدفم نقطه ی شروع مسئولیت های بیشتر بود ، زحمت کشیدن های بیشتر ، بیخوابی های بیشتر و البته استرس های بیشتر !!
این موضوع یه مدتی برام قابل درک نبود برای همین هم از زمین و زمان شاکی بودم ، ناراحت بودم چون رویاهایی که قبلا واسه خودم بافته بودم هیچ وقت قرار نبود تبدیل به واقعیت بشن ...
این روزا که میرم کتابخونه با دقت به آدما نگاه میکنم؛ آدمایی که واسه هدفشون تلاش میکنن ...یاد خودم میوفتم و خوشحال میشم که به اینجا رسیدم ...انگیزه میگیرم واسه ادامه دادن ...انگیزه میگیرم واسه هدف گذاری های بالاتر و تلاش کردن بیشتر ...انگیزه میگیرم واسه ی بهترینِ خودم بودن ...
دیگه ناراحت نیستم که چرا زندگی راحت تر نشد چون الان به این درک رسیدم که هیچ چیزی راحت بدست نمیاد ولی ممکنه خیلی راحت از دست بره !! بله ، اصلا جای تعجب نداره ؛ نگه داشتن چیزی که خیلی سخت به دستش آوردی حتی از به دست آوردنش سخت تره !!
ولی
این اصلا به این معنی نیست که دست از تلاش کردن برداریم چون با هربار بالا رفتن نه تنها تجربه هامون بیشتر میشه بلکه به جاهایی میرسیم که به خاطر دستاوردهامون به خودمون افتخار میکنیم و یه روزی میرسه که به خودمون میگیم : " مرسی که تا این جا اومدی ! " به نظرتون این حس شیرین تر از تفریحات بینهایت نیست ؟!
الان دیگه به این ضرب المثل معروفِ " یه سال بخور نون و تره ، یه عمر بخور نون و کره " اعتقادی ندارم چون آدمیزاد اگر دست از تلاش کردن برداره و بشینه یه گوشه و به قول معروف نون و کره بخوره فرسوده میشه ، هم جسمش هم روحش و نگم از فرسودگی روح که هزاران بار بدتر از فرسودگی جسمه ...
زندگي يعني تکاپو
زندگي يعني هياهو
زندگي يعني شبِ نو، روزِ نو، انديشهِ نو
زندگي يعني غمِ نو، حسرتِ نو، پيشهِ نو
زندگي بايست سرشار از تکان و تازگي باشد
زندگي بايست در پيچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذيرد
زندگي بايست يک دم "يک نفس حتي"
ز جنبش وا نماند.
گرچه اين جنبش براي مقصدي بيهوده باشد... هوشنگ شفا
شهریور هزار و چهارصد و یک