ویرگول
ورودثبت نام
فرفره :)
فرفره :)
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

یادداشتی برای خودم !

هر کسی تو زندگیش یه حسرتایی داره که درد داره ؛ بعضی وقتا خودت میتونستی یه چیزی رو داشته باشی یا یه کاری رو کرده باشی ولی چون خودت نخواستی حسرت شده رو دلت ، بعضی وقتا هم دست روزگار یا دست یه آدم گنده تو کار بوده که باز حسرت شده رو دلت ... منم از این حسرت ها تا دلت بخواد دارم ... جوری که بعضی وقتا فکر کردن بهشون امونمو میبره ... گاهی ازشون مینویسم تا شاید فکرشون از سرم بیرون بره که گاهی جواب میده و گاهی هم نه ، بدتر مثل باتلاق منو توی خودش میکشه پایین ...

نمیخوام شعار بدم که" از این به بعد هرکاری دلت خواست بکن یا هرچیزی خواستی به هر قیمتی بدست بیار یا برای خواسته هات همیشه با عالم و آدم بجنگ تا حسرتشو نخوری" چون دیگه گوشم پره از این شعارهای به اصطلاح انگیزشی !!

ولی ؛

الان دیگه فهمیدم که ناف زندگی رو با درد و رنج بریدن ! (البته زندگی قشنگی هم زیاد داره ؛ اصلا بر منکرش لعنت !) به قول آقای شکوری :

دنیا جای بدیه و پر از بی رحمی و درده ولی؛ ارزش زندگی کردن داره !!

آره زندگی ارزششو داره چون همه چی میگذره ؛ چه خوب ، چه بد ... هرچند برخلاف خوب ها که زود از خاطر آدم میره ، بدهاش خاطره ی تلخش باقی میمونه ولی عوضش آدم به اندازه ی تلخیش قد میکشه ، بزرگ میشه ...!

یه جورایی میشه گفت تلخی ها بهای زندگی کردنن که باید بپردازیم واسه خوبی هاش و همون قد کشیدناش ...

پس برای خودم مینویسم که یادم نره :

اگه یه وقتی کلافه شدی از تلخی هاش ، چشماتو ببند و فکر کن به اینکه این تلخی ها یا بهای خوشی های گذشته اس که نوش جونت باشه یا بهای خوشی های آینده است که بازم نوش جونت باشه :)


آره ؛ قد کشیدن درد داره ...
آره ؛ قد کشیدن درد داره ...



پ.ن : دلم گرفته بود و ذهنم بازار شام ! نوشتم که هم وقتم بگذره و هم اینکه حواسم پرت بشه بلکه بتونم بخوابم ... ممنون که غر ها و نصیحت هامو خوندین :)


حوالیِ یکِ بامدادِ بیست و سومِ مردادِ هزار و چهارصد و یک !


زندگیمجتبی شکوریقد کشیدنرشد
میل سخنم نیست چه باخود و چه بی خود!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید