قصهگویی
یادتان هست؟ کوچک تر که بودیم لابهلای برنامه کودکها گاهی مجریها برایمان داستان و قصه میگفتند. نمیدانم در آن زمان احساس شما چه بوده. اما حالا به عنوان یک دانشجومعلم واحدی را پاس کردم به اسم قصهگویی، اصلا روحمم خبر نداشت این یک هنر است. تا اینکه استاد برجستهای دارای مقامهای بین مللی در یک سهشنبه پاییزی وارد کلاسمان شد و با یک داستان دلنشین از اثرگذاری یک معلم با بهرهگیری از عاطفه همهمان را مجذوب خویش کرد.
حالا یک ترم از آن روز میگذرد اکثر ما در کارورزیمان از قصهگویی البته نه به صورت حرفهای استفاده کردیم و در مدیریت کلاس واقعا برایمان مفید بود.
آیا میدانستید قصهگویی؟ یک روش تدریس است که به ما آموزش داده میشود. بیایید کمی باقصهگویی آشنا شویم.
قصهگویی، عبارت است از هنر یا حرفه نقل داستان به صورت شعر یا نثر که شخص قصهگو آن را در برابر شنوندهی زنده اجرا میکند.
یادم میآید در یکی از جلسات استاد با سه تارش وارد شد و قصهای را بر اساس شعر کودکانه جناب ناصر کشاورز تعریف کرد. از آن حال و هوای دلنشین هر چه بگویم کم گفتهام. این هنر میتواند با ترانه و آواز آمیخته شود، میتوان در آن از تصاویر و یا منابع شفاهی و چاپی استفاده کرد.
بهنظرم برای تاریخ قصهگویی نمیتوان زمان مشخصی تعیین کرد. چه سنتها چه افسانهها چه اسطورههای بسیاری که از طریق قصهگویی نسل به نسل منتقل شدهاند. اما مادر قصهها شهرزاد قصه گوست. همان دختری که قلب سنگ یک پادشاه را با همین هنر آب کرد. و دختران بسیاری را از مرگ نجات داد.
یادم هست استادمان داستان معلمی را گفت توانست دانشآموزی که به خاطر بیمسئولیتی پدر و رها کردن خانواده حسابی کینه از والد خویش به دل گرفته بود را با قصه زال و سیمرغ تغییر دهد. و قلبش را از بخشش و عطوفت پر کند. در واقع صاحب این فن میتواند قصه درمانی کند.
مطلب خود را با این سخن افلاطون به پایان میرسانم: باید پرستاران و مادران را وادار کنیم که فقط حکایتهایی را که پذیرفتهایم، برای کودکان نقل کنند و متوجه باشند که پرورشی که روح اطفال به وسیله حکایات حاصل میکنند، به مراتب بیش از تربیتی است که جسم آنها به وسیله ورزش پیدا میکند.