قبلا وقتی میخواستم حرفی بزنم تو وبلاگم مینوشتم. ترس از شناخته شدن داشتم که نکنه کسی قضاوتم کنه. راستش ویرگول رو انتخاب کردم چون حس میکنم آدما اینجا گوش شنوا دارن فارغ از اینکه موافقن یا مخالف صرفا نمی شنون بلکه گوش میدن. این روزا یکی از مشکلاتی که ماها داریم باهاش دست و پنجه نرم میکنیم اینه که آدمایی رو که تصور میکنیم ما رو از حفظن با قضاوت هاشون متوجه میشیم که این نزدیکی گویی سرآبی بیش نیست که دردآورترین قسمت زندگی برای من همینه... همه ی اینارو گفتم که به اینجا برسم که بگم کسی در این عالم هست که ما آدمها سالهاست تنها رهایش کردیم... انقدر غرق زندگی روزمره و بازی های این دنیا شدیم که فراموش کردیم کسی تو این عالم هست که ما رو از پدر و مادرمون هم بهتر میشناسن و اصلا قضاوتمون نمیکنن.سالهاست چشم انتظار یه سلام و احوال پرسی ما هستن. سالهاست که منتظرن که ما منتظرشون باشیم که بیان و نجاتمون بدن. سالهاست که قراره بیان و انتقام خون جد بزرگوارشون رو بگیرن..
چیزی که دردم رو بدتر میکنه اینه که فهمیدم اینا همش بخاطر غفلت منه! منی که کل زندگیم رو درگیر مسائل خودمم و برای هر چیزی تلاش و برنامه ریزی و دعا کردم غیر از فرج ایشون.
مگر نه اینکه وقتی ایشون ظهور کنن دیگه هیچ ظلمی روی زمین نمی مونه! مگر نه اینکه قراره حق مظلومان عالم رو بگیرن! مگر نه اینکه آسمان هر آنچه که ذخیره داره رو قراره بباره! مگر نه اینکه زمین تمام آنچه که داره رو قراره بریزه بیرون و عالم گلستان بشه!
پس من این همه سال سرم گرم چی بوده که از این مسئله غافل بودم؟ کجای دنیا وایستاده بودم؟ مگه من چند نفرم که بتونم به نیازمندان عالم کمک کنم؟مگه من چه قدرتی دارم که بتونم جلوی این همه ظلم رو یک تنه بگیرم؟ وقتی میبینم هیچ قدرتی در برابر این همه بی عدالتی تو دنیا ندارم یک راه حل برام بیشتر نمی مونه اونم اینه که سرم رو مثل کبک بکنم زیر برف و بگم از دست من خارجه! شروع کنم به زندگی خودم بپردازم و انقدر خودم رو درگیر مسائل روزمره ی زندگیم بکنم که کم کم فراموش کنم برای چی به این دنیا اومدم! تا زمانی که مرگم برسه و تموم بشه.حالا اگر یه جایی یه نیازمندی هم بود یه کمک ناچیزی هم بکنم برای تسکین روحم و دیگه تصورم این باشه که آدم خوبی هستم و وظیفه ام رو انجام دادم.
ولی آیا این راه حل به معنی پاک کردن صورت مسئله نیست؟ از طرفی آیا این همه قوانینی که تو تمام دنیا وضع شده باعث شده میزان جرم و جنایت به صفر برسه؟ یا حداقل جرم دیگه ای جانشینش نشه؟ غیر از اینه که همه جا هنوز بی عدالتی وجود داره؟ حالا یه جاهایی بیشتر یه جاهایی کمتر. ولی مگر نه اینکه در قرآن آمده که کشته شدن یک انسان برابر کشتن تمام انسان هاست و نجات یک انسان برابر نجات تمام انسان هاست؟ پس اگر 1 نفر فقط 1 نفر در این عالم مورد ظلم قرار بگیره گویی تمام انسان ها مورد ظلم قرار گرفتن یعنی اصلا کمیت اهمیتی نداره!! و مسئولیت ظلمی که به اون انسان داره میشه به گردن من هم هست! چرا؟ چون به من یاد داده بودن که برای برطرف شدن تمام ظلم های عالم فقط 1 راه حل وجود داره و اون هم ظهور حضرت بقیه الله علیه السلام است اونوقت من به هرچیزی چنگ می زدم، هر کاری می کردم، در هر خونه ای رو میزدم جز در منزل ایشون. و تمام این سال ها درگیر کارم، درسم، زندگی شخصی خودم خودم خودم خودم.....
حالا تصور کنید که یه بچه ای تو خونه دارید که داره میره سمت شومینه ای که روشنه و دست شما بسته ست و نمیتونین برید جلوش رو بگیرید. فقط صداش میزنید و امیدوارید یک لحظه برگرده و شما رو نگاه کنه بلکه بتونین منصرفش کنید. چه حسی بهتون دست میده؟ چه دلهره و نگرانی تو وجودتون حس میکنید؟ آقا امام زمان علیه السلام سال هاست هر روز شاهد این صحنه هستند که هر روز به تعداد بچه هاشون که دارن میرن ته درّه اضافه میشه ولی اصلا کوچکترین توجهی به ایشون نمیکنن که صداشون رو بشنون!
اینه که وقتی از امام ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) درباره صاحب الامر (عج) پرسیدند ایشان فرمودند: «او طرد شده ی تنها، غریب، پنهان از نزدیکانش و به خاطر کشته شدن پدرش مظلوم است.»
همه ی حرفام فقط درد و دل بود. من تازه از خواب بیدار شدم. تمام تلاشم اینه که بتونم تا آخرش بیدار بمونم.
التماس دعای فرج
پی نوشت1:حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «همانا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: مَثَل امام، چونان کعبه است که بر گردش میچرخند و او بر گرد چیزی نمیچرخد»
پی نوشت2: "همانا خداوند حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند."
«سوره رعد، آیه 11»