قبل تر هم اینجا درمورد بو برنهام نوشته بودم. کمدینی که در اینترنت کارش را آغاز کرد. گوشه اتاق خود، قواره بلند بالا و لاغرش را پشت کیبوردش جا می کرد و ترانه های کمدی پر از خط قرمزی را می خواند. چیزهایی را می گفت که کسی دوست نداشت از دهان یک نوجوان خارج شود و ظرافت طنازی و ژرفی محتوایش به سن شناسنامه ای اش نمی آمد. بو با روش خاص خود به روی صحنه می آید و در اثر آخر خود که دل دنیای کرونازده را برد، خاص ترین روش را ایجاد کرد. این چند روز دوباره گذرم خورد به ویدیوهای بو برنهام که چندین بار دیده ام و دوباره دلم خواست بگویم که چقدر من بو برنهام را دوست دارم. من خیلی بو برنهام و کارش را دوست دارم. و این متن، آزادنویسی ای در مورد این است که چرا من اینقدر بو برنهام را دوست دارم.
بو برنهام یک کمدین عادی نیست.
معلوم است که نیست. او مثل بقیه یک میکروفون و یک صندلی خالی نمی گیرد و فقط به قدرت کلامش (که بسیار هم کافی است) اکتفا نمی کند. او یک performer کامل است. در اجراهای او شما تنها چند جوک و چند بیت نمی شنوید. یک تجربه کامل از یک اجرای همه جانبه را دارید. آواز می خواند. تصویربرداری و میزانسن دقیق روی صحنه دارد. (اینقدر کارش در کارگردانی صحنه خوب است که حتی برای کریس راک هم یک اجرا را کارگردانی کرد.) نورپردازی فوق العاده در حد کنسرت. او یک performer و showman است. و در عین حال یک پارودی از این دو است. چرا که:
آیرونی، تضاد و همه جوک ها در تمام اجرای او تنیده شده است.
شوخی و جوک های او تک بعدی نیست. به خصوص در اجراهای زنده اش. به دلیل خودآگاهی عجیبش از خودش و تصمیماتش و حرکاتش، به نوعی اجراهای او هم چنین ویژگی ای دارند. او با ساختار اجرای خودش مدام شوخی می کند. می داند که او یک پرفورمر است. مثل ددپول که می داند یک کاراکتر خیالی است، بو هم بعد جدیدی را می شکافد. همزمان با دقیق بودن و یکپارچگی تمام اجرایش، او اجازه می دهد که مخاطب از پشت پرده اجرای خودش راه پیدا کند. چراغهای سالن را خاموش می کند، از لحظات ضبط کارش در اینساید فیلم می گیرد. در اینساید او را کنار آتشی می بینیم اما سریع چراغی که نقش آتش را ایفا می کند را می بینیم. او با شوخی هایی که طراحی می کند شوخی می کند. و بدین ترتیب به ساختارهای جدیدی از یک شوخی می رسد. کار او مثل مستند ساختن در مورد یک گروه مستندسازی است که دارند یک مستند دیگر می سازند. اصلا شیر تو شیر است. و بدین ترتیب به قلمرو جدیدی در اجرا وارد می شود. قلمرویی که می تواند برای مخاطب سردرد ایجاد ند اما او حواسش هست. با ظرافت عمل می کند. و در عین حال، باز هم یا این ظرافت شوخی می کند. نگفتم شیر تو شیر است؟
او مثل عروسک نمایشی است که به خودآگاهی دست پیدا کرده. در لا به لای اجرای خود، سعی می کند از درد آن نخ هایی که به دستش بسته شده بگوید. کارهای او مثل یک مستند انعکاسی است. اصلا، گاهی اصل قضیه آن اجرا نیست. اصل قضیه حس و تجربه بو برنهام در مورد آن اجرایی است که سر هم کرده است. بو یک performer و showman است و در عین حال پارودی ای از آن هم هست. اجراهای او بسیار برگرفته از شخصیت خودش است. شبیه به ذهن فعال و حالت خودآگاه او. اصلا:
اصل قضیه در مورد بو برنهام است
ما لا به لای اجرای دقیق و ظریف و خنده داری که برای ما دست و پا کرده است، در مورد او می فهمیم. او با خود می جنگد که آیا باید یک پرفورمر عادی باشد و یا از درد خود بگوید. و طبق همان فرمول شیر تو شیر، ما این خود درگیری را می بینیم. از همه جذاب تر و واضح تر اثر آخرش، inside بود. اصلا اسم را ببینید. در بخشی اشاره به قرنطينه خانگی در دوران کرونا است اما در برداشت بهتر، به معنی ورود ما به ذهن او و نظاره گر شدن تلاش های بو برنهام برای مقابله با مشکلات ذهنی و آن قرنطينه کوفتی است. ما پشت صحنه کارهای او را می بینیم. نبردش با سیم ها و نور ها. جلوی خود ما وسط صحنه با کنترل از راه دورش کار می کند. در مورد روند کارش حرف می زند. ما آنجا، آن داخل و در کنار بو برنهام هستیم. و بو با ترتیب دادن یک اجرا در انزوای خود، به شکل عجیبی بهترین توصیف از دوران کرونا را می دهد.
یک اثر کمدی که قرار است ما را فقط بخنداند، بهتر از هر بسته رسانه ای دیگری وضعیت انسان در دوران کرونا و قرنطينه را نشان می دهد. ما در این اثر با چهره صادقانه ای از یک مرد و زندگی اش (که اینجا ضبط یک اسپشیال است) می بینیم. اشعاری که می خواند اصلا رابطه مستقیمی با کرونا ندارند. شوخی سبک و سطحی با آن نمی کند. با ماسک و واکسن و ضدواکسنی ها کاری ندارد. اصلا حتی یک بار هم اسم بیماری را نمی برد. اما در عین حال، هم اشعارش، هم تصاویرش و هم شوخی هایش بدجور حس و حال یک آدم را دارد که در دوران کرونا زندگی اش تکان خورده است. او در سطح نماند. عمیق تر رفت. و اصلا هیچ چیز جز یک برنامه کمدی نمی توانست وضعیت انسان قرن 21 در برابر کرونا را نشان دهد. به نظرم شما نمی توانید طرز تفکری بهتر از طرز تفکر طنازانه به انسان و کرونا نگاه کنید و اینکه:
بو برنهام با شوخی ها فکر می کند و به فکر می اندازد.
اصلا همین کرونا و انسان را در نظر بگیرید. همه این ماجرا یک چیز خنده دار و آیرونیک و طنز آمیزی بود. انسان به طور کامل خل شد! نمی دانستیم چه کنیم. وضعیت ما در برابر این تغییر بزرگ یک جوک بزرگ و یک موقعیت کمیک بود. در صف هواپیما با فاصله می ایستادیم اما در هواپیما جفت یکدیگر چسبیده بودیم. فوتبالیست ها قبل بازی دست نمی دادند اما بعدش در حلق یکدیگر بودند. نفهمیدیم یک بار چرا قرنطینه می شویم و بار دیگر نه. عده زیادی دنبال چسباندن آهن ربا به بدنشان بودند. روغن بنفشه زدیم در کونمان. شاش شتر خوردیم و در روزهای تعطیلی به خاطر کرونا مسافرت رفتیم. پاک دیوانه شدیم. و حالا می خواهید این تصویر از انسان را با ملودارم و لحظات دراماتیک و صحنه آهسته و موسیقی پرسوز نشان دهید؟ با ویدیوکلیپهایی که موسیقی اینتراستلار رویشان است؟ نمی شود. به خوبی کاری که بو برنهام انجام داد نمی شود. اصلا، کمدی و شوخی و طنز فقط یک تردستی و اجرای ساده برای خنده گرفتن نیستند. طنز نوعی تفکر و دیدگاه است. یک جور دیگر برای دیدن دنیا و ب ای دریافت درکی دیگر. و بو هم همینطور است. او راه دیگری برای ابراز خودش و افکارش و انتقال دیدگاهش جز کمدی نمی یابد؛ او با خودش و سلامت روانش شوخی می کند و در مورد آنها جوک می گوید و درگیری های ذهنی اش را اینطور بیان می کند.
و برای همین است که، من اینقدر از بو برنهام خوشم می آید. می توانم باز هم بگویم و بگویم. از نحوه انتخاب نورها و دقتش در کادر بندی، از پیگیری اش در دغدغه هایش و اینکه چطور بزرگ شدن و معروف شدنش در اینترنت روی او تاثیر گذاشت، و از نحوه انتقادش از فرهنگ عامه، رسانه های جمعی و شرکت های میلیارد دلاری و پیام های انسانی ای که در اشعارش می گوید حرف بزنم. اما راستش خسته ام شد. همینقدر بس است. برای همین ها است که بو برنهام را دوست دارم.