بقول شوپنهاور آدمیزاد تمایل شدید و غلیظی به مثبت اندیشی و امیدواری بی پایه و اساس به آینده دارد و چه بسا آنچه علیرغم همه رنجها و مرارت های تاریخی نسل بشر را تا امروز ادامه داده و تکثیر کرده است، همین تمایل شدید به مثبت اندیشی و امیدواری به اینده بوده است. اما واقعیت این است که هر چند مثبت اندیشی خوب و پیش برنده است، اما وقتی این مثبت اندیشی پایه و اساس واقعی و درستی نداشته باشد، می تواند به ضد خود تبدیل شود و در نتیجه به بروز نتایج زیانباری بیانجامد.
درست است که در ظاهر از نظر تکنولوژیک آنقدر پیشرفت کرده ایم که به سفر به مریخ و سکونت در آن فکر می کنیم، اما همزمان واقعیت این است که در کره زمین بدجور گند زده ایم بطوریکه به فکر فرار از آن و سکونت در کره قابل سکونت دیگری افتاده ایم. هر چند این راه حل نیز ابتر و ناقص است چرا که انسان نابودگر پای در هر کجا که بگذارد بزودی آن را به ویرانه ای نازیبا تبدیل خواهد کرد.
از نظر پیشرفت های سیاسی و آزادی خواهانه نیز بسیاری به پیشرفت های رو به جلو در این زمینه امیدوارند و معتقدند دنیا در مسیر یکطرفه و بی بازگشت دستیابی به دموکراسی قرار دارد و هر سال کشورهای بیشتری به جمع کشورهای آزاد و دموکراتیک اضافه می شوند. اما متاسفانه شواهد واقعی چنین پیش بینی خوش بینانه ای را تایید نمی کنند. در این خصوص می توان به ناکام ماندن و به خزان افتادن جنبش آزادی خواهی بهار عربی در خاورمیانه، بازگشت و تسلط حکومت ارتجاعی طالبان در افغانستان، سرکوب شدید جنبش آزادی خواهی هنگ کنگ توسط حکومت توتالیتر کمونیستی چین، به خاک و خون کشیدن جنبش آزادی خواهی در میانمار توسط کودتاگران نظامی و در جدیدترین مورد نیز حمله حکومت دیکتاتوری روسیه به کشور مستقل و آزاد اوکراین اشاره کرد. همه اینها اثبات می کنند که جهان الزاما نه در روندی رو به جلو و پیشرفت و چه بسا در روند و مسیری معکوس و واپس گرا و ناامیدکننده قرار گرفته است و فراموش نمی کنیم که دو جنگ جهانی ویرانگر و خانمان سوز با کشته ها و آوارگان میلیون نفری نیز در همین صد سال اخیر روی داده اند و نه در قرون و اعصار گذشته و حمله روسیه به اوکراین نیز اگر بنا باشد با واکنش نظامی کشورهای غربی روبرو شود، می تواند آغازگر جنگ جهانی سوم و چه بسا نابودی کل کره خاکی باشد!
در ایران خودمان نیز وقتی در خرداد ۷۶ نسیم اصلاحات وزیدن گرفت بسیاری سرمستانه بشارت شروع دوره نوینی در تاریخ فرهنگی و سیاسی کشور را می دادند اما دیدیم که این نسیم بی رمق ۸ سالی بیشتر دوام نیاورد و در ادامه نه تنها گشایشی ایجاد نشد بلکه قشر متوسط جامعه که پایه گذار تحولات اصلاح طلبانه بود نیز با افزایش فشارهای کمرشکن اقتصادی دهه نود شمسی، رو به اضمحلال و نابودی نهاد و تقریبا تمامی دستاوردهای سیاسی و فرهنگی دوره اصلاحات به محاق رفت.
بنابراین متاسفانه علیرغم تمایل شدید مثبت اندیشانه بشر به امیدواری به آینده روشن، الزاما چنین اینده و چشم اندازی پیش روی او قرار ندارد و نبرد نیروهای خیر و شر در بسیاری از موارد نیز ممکن است به پیروزی و برتری نیروهای شر منتهی شود و آینده متفاوتی را برای بشریت رقم بزند. بنابراین واقع بینی (یا همان دیدگاهی که خوش بینان ساده لوح آن را به غلط بدبینی می نامند) ایجاب می کند بپذیریم آنتی ناتالیسم نه دیدگاهی منفی نگر و واپس گرا بلکه دیدگاهی محتاطانه و پیش دستانه نسبت به وقایع در حال اتفاق و پیش روی بشریت است. دیدگاهی که با در نظر گرفتن واقعیات عینی و پیش چشم ما، آینده را اگر نه تیره و تاریک بلکه حداقل مبهم و نا روشن پیش بینی و ارزیابی می کند و بر این اساس ترجیح می دهد ریسک فرزندآوری و بر عهده گرفتن مسوولیت پای گذاردن انسان هایی دیگر در این جهان نامطمئن و سرگردان را نپذیرد.
تأملات یک ذهن جستجوگر
@zehnejostejugar