سلام،
راستش میخواستم اولین مطلبمو تو ویرگول بنویسم ولی نمیدونستم با چه مطلبی باید شروع کنم، آخرش به این نتیجه رسیدم که راجب یه موضوعی که همه آدما ممکنه تو زندگیشون حداقل یک بار راجبش فکر کرده باشن بنویسم.
میخوام راجب یه سوال و چالش بنویسم و خوشحال میشم که دیدگاه های شما رو هم در موردش بدونم.
تو جامعه ای که ما آدما در اون زندگی میکنیم یه عده هستن که ترجیح میدن در مسیر تحصیلات و شغل یک مسیر استاندارد و آزمایش شده و مطمئن رو برن که به اون ها احساس امنیت میده، احساس امنیت تحصیلی، امنیت شغلی و احساس آسایش از نظر اون ها، این آدما معمولا حاضر نیستن که خودشونو به چالش بکشن و یه مسیر و ایده جدید رو دنبال کنن، دلیل احتمالیش هم میتونه این باشه که ترس از این دارن که اون احساس امنیت قبلی رو دیگه نداشته باشن، در واقع میشه گفت این باعث میشه که یجورایی از ریسک کردن بترسن.
در مقابل یه عده ای هم هستن که اصلا دوست ندارن در یک مسیر بسته و استاندارد که هیچ چالش و هیجانی هم درش وجود نداره قدم بردارن، شاید چون احساس میکنن یجورایی داخل یک چرخه تکرارشونده و خسته کننده محدود میشن، مسیری که معمولا به ندرت چیز تازه ای در اون پیدا میشه، این مسیر تحصیلی و شغلی یجورایی برای این آدما شبیه زندانی میمونه که اون ها رو از آرزوها و اهدافشون دور نگه میداره، این مدل آدما بیشتر دوست دارن که به جای حفظ امنیت و آسایش ظاهری که بقیه آدما دنبالش هستن، این چرخه تکراری رو بشکنن و ریسک کنن و خودشونو بزنن به دل مشکلات مسیری که انتخاب کردن و با تمام سختی ها تا انتهای این مسیرو برن و دلیل این کارشون هم میتونه این باشه که اون ها از هر لحظه ای که توی این مسیر هستن و دارن به سمت اهداف و آرزوهاشون قدم برمیدارن لذت میبرن، این آدما عاشق مسیر و هدفی هستن که انتخاب کردن و ترسی از مشکلات این مسیر هم ندارن، اون ها دنبال متفاوت بودن به معنای درست و واقعی کلمه هستن و بیشتر تغییرات و پیشرفت های اطراف ما رو هم این آدما رقم میزنن و این کار همیشه براشون هیجان انگیز و چالش برانگیزه، در واقع اون ها در اون چرخه تکرارشونده گیر نمیکنن بلکه خودشون سازنده چرخه های جدیدی هستن که باعث پیشرفت بیشتر آدما میشن و میشه گفت اکثرا همین آدما هستن که تبدیل به رهبران علمی و رهبران کسب و کار بزرگی میشن که ما میشناسیمشون و در همه جای دنیا هم میشه نمونه هایی از این جور آدما رو پیدا کرد.
و همیشه برای ما سواله که این آدم ها چطور به این جایگاهی که هستن رسیدن؟ جایگاهی که ما هم همیشه آرزوی رسیدن به اون رو داریم و اینطور فکر میکنیم که این آدما چه آدمای عجیبی هستن که تونستن به چنین جایی برسن،
غافل از این که تفاوت ما و اون ها تنها یک عبارت سادست : حفظ امنیت یا ریسک کردن، ترس از شکست یا عشق و هیجان رسیدن به هدف ها و آرزو ها، به دست آوردن چیزای ساده و راحت و موقت یا تحمل کردن سختی ها و تبدیل شدن به الماس و رسیدن به موفقیت همیشگی و تکرارشونده، کار کردن در مسیر آرزوها و اهداف دیگران یا تلاش و جنگیدن برای داشتن رویاها و آرزوهای خودمون و ...
چیزی که مشخصه اینه که ما اون آدما و موفقیت هاشون رو میبینیم و آرزوی رسیدن به جایگاه اون ها رو داریم ولی در عین حال داریم مسیر اشتباهی و متفاوت از مسیری که اونا رفتن رو میریم.
و همین مسیرهای متفاوت هستن که از ما یک کارمند یا یک کارآفرین میسازن، همین تفاوت کوچیک باعث میشه دو مدل از آدمای متفاوت به وجود بیاد که خیلی دور از هم به نظر میرسن ولی در واقع تنها تفاوتشون، تفاوت مسیرهاییه که انتخاب کردن.
متاسفانه اکثر آدما به خاطر دلایلی که گفتم جزو دسته اول هستن و حفظ امنیت تحصیلی و شغلیشون رو به ریسک کردن برای رسیدن به رویاهاشون ترجیح میدن و در عین حال همیشه از موقعیت و جایگاهی که در اون قرار گرفتن ناراضی هستن، غافل از اینکه خودشون خواستن که اونجا باشن، و جالب تر اینه که بقیه رو هم به مسیری که رفتن و فکر میکنن که درسته ولی ناراضی هستن توصیه میکنن و اینطور میشه که اکثر آدما مسیر رسیدن به آرزوهاشونو اشتباهی میرن. امیدوارم راجب زندگی آدمای موفق دنیا بیشتر مطالعه و تفکر کنیم و از مسیرها و تجربه ها و انتخاب هاشون یاد بگیریم.
امیدوارم اولین مطلب بنده مورد توجه شما دوستان قرار گرفته باشه.
راستی نظر شما در این باره چیه؟ به نظر شما کدوم مسیر درست تره؟ به نظرتون چرا بیشتر آدما جزو دسته اول هستن؟