ویرگول
ورودثبت نام
حانادل
حانادل
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

نقد فیلم پلتفرم






داستان فیلم پلتفرم از این قرار است، تعداد زیادی از محکومان زندانی در یک سازه عمودی که دارای 333 طبقه است، به طور تصادفی زندانی هستند و در هر طبقه دو زندانی وجود دارد. افرادی که در هر طبقه وجود دارند، به مدت یک ماه به طور تصادفی در هر طبقه ساکن می شوند و بعد از یک ماه این افراد بین طبقات دیگر به طور تصادفی جا به جا می شوند. در وسط این طبقات آسانسوری وجود دارد، که غذا های زندانیان را از بالاترین طبقه به پایین ترین طبقه جا به جا میکند و این آسانسور به مدت چند دقیقه در طبقات متوقف میشود و زندانیان در این چند دقیقه مهلت دارند، غذای مورد نظر را میل کنند و بعد آسانسور به طبقات پایینتر میرود.

نکته مهم اینجاست، که غذاها محدود هستند و طبقات بالاتر بیش از حد از غذاها استفاده میکنند و بنابراین وقتی آسانسور به طبقات پایینتر می رسد، چیزی از غذا باقی نمی ماند. شخصیت اصلی داستان تلاش می کند، این نظام ظالمانه را به هم بزند و به هر طریقی به طبقات پایینتر هم غذا برساند.


شباهت های فیلم پلتفرم با ساختار اجتماعی انسان

فیلم پلتفرم بسیار شباهت به ساختار اجتماعی است، که بشر در آن گرفتار است. فیلم بسیار تاکید دارد، که تمام انسانهایی که در یک نظام اجتماعی زندگی میکنند، در یک زندان خود ساخته به سر می برند. که این زندان دارای طبقاتی است و همه تلاش می کنند، در طبقات بالاتر قرار گیرند. زیرا قرار گرفتن در طبقات پایینتر یعنی اینکه شما از کمترین منابع لازم در اجتماع برخوردار می شوید و همیشه باید از باقی مانده و فضولات طبقات بالاتر را استفاده کنید و هر چقدر به طبقات پایینتر جامعه سوق داده شوید، امکان مرگ شما و نابودی شما در این اجتماع بیشتر میشود.

خیلی جالب است، که حتی اگر در طبقات پایینتر قرار گرفتید، شما برای زنده بودن باید گوشت هم طبقه ای خود را بخورید و شما هیچوقت به طبقات بالاتر دسترسی ندارید، تا سهم تان را از طبقات بالاتر بگیرید. فیلم پلتفرم یک فیلمی است، که از نظر فلسفی و روانشناختی می تواند مورد بررسی قرار گیرد. انسان در اجتماعی زندگی می کند، که دارای منابع محدودی است و هرچه شما و دیگران سهم بیشتری از این منابع را مصرف کنید، از سهم دیگر انسانها کاسته می شود و اینگونه نیست، که تمام انسانها به طور مساوی ثروتمند شوند. بیشتر ما انسانها تلاش می کنیم، همیشه در ساختار بالاتری از اجتماع قرار بگیریم و بیشترین منابع را نصیب خودمان کنیم و برای بدست آوردن این منابع بیشتر باید رقابت و خشونت داشته باشیم. زیرا دیگران هم دارند، همین کار را انجام می دهند و اگر حتی شما یک انسان نوع دوست و خوش قلبی باشید، وقتی دیگران به حقوق شما تجاوز می کنند، شما هم برای اینکه خورده نشوید، مجبورید وارد بازی این ساختار ناعادلانه شوید.

همانطور که شخصیت اصلی در فیلم پلتفرم در ابتدا از این ساختارظالمانه بیزار بود و از خشونت فراری بود اما وقتی میبیند، دیگران به حقوق هم احترام نمی گذارند و اگر او هم بخواهد، مانند دیگران عمل نکند، در این ساختار نابود می شود. پس مجبور میشود، خودش هم بخشی از این ساختار شود و با خشونت خودش را از این ساختار ظالمانه نجات دهد یا به عبارتی علارقم میلش وارد این بازی ظالمانه می شود. اگر به قسمتی از فیلم دقت کرده باشید، شخصیت اصلی فیلم به هم سلولیش میگوید: آیا تو به خدا اعتقاد داری؟ و شخصیت اصلی میگوید: این ماه که در این طبقه هستیم، به خدا اعتقاد دارم، اما ماه بعد معلوم نیست. این می رساند، بازی انسان با واژه خدا برای بدست آوردن بیشترین منافع و سود به انسان است، حتی اگر این خدا از منافع دیگر انسانها بکاهد و به منافع آنها اضافه کند. هیچوقت عدالت او را زیر سوال نمی برند و وقتی خودشان را با طبقات بالاتر مقایسه میکنند، اینجا است که عدالت خدا را زیر سوال میبرند.


آیا با تغییر مدیریت و جایگزینی افراد دیگر، انسان اجتماعی اصلاح شدنی است؟

در ادامه فیلم پلتفرم مشاهده می کنیم، شخصیت اصلی فیلم تصمیم می گیرد، این ساختار ناعادلانه را از میان ببرد و تمام این مشکلات را در مدیریت این سیستم میبیند و فکر می کند اگر مدیریت اصلاح شود این سیستم هم اصلاح میشود، پس تصمیم میگیرد، با کمک هم سلولیش با رفتن به طبقات پایینتر توسط آسانسور بتوانند غذا را به طور عادلانه بین بقیه زندانیان تقسیم کنند و در آخر سر پیام خودشان را به گوش مدیریت برسانند، که میبیند طبقات پایینتر هم به منافع خودشان فکر میکنند و با او همکاری نمی کنند و مجبور میشود با خشونت با آنها برخورد کند.

به طور قطع انسان در طول تاریخ همیشه از سیستم مدیریتی بر خودش و جهان پیرامونش ناراضی بوده است و همیشه تلاش کرده است، این سیستم را اصلاح کند و اگر از جانب حق نگذیریم، تا حدودی این فضا را التیام داده است. اما انسان همیشه یک موجود ناراضی است، حتی اگر شما در یک سیستم مدیریتی قوی هم باشید، انسان هایی پیدا می شوند، که از این سیستم ناراضی هستند. پس آنچه که یک انسان را به یک موجود ناراضی تبدیل می کند، فضای بیرونی و مدیریتی نیست، بلکه فضای درونی انسان ها است، که باعث میشود، در یک نظام نابرابر احساس سرخوردگی کنند. حتی اگر در یک سیستم مدیرتی قوی هم قرار گیرند، این ناعدالتی را با مقایسه کردن احساس میکنند.

مشکل بشر این بوده است، که در طول تاریخ میخواسته است، نظام بیرونی خودش را با نظام درونیش تطبیق بدهد و هیچوقت نخواسته است، یک انقلابی در درون خودش ایجاد کند. بلکه همیشه دنبال یک انقلاب در بیرون خودش بوده است و چون انسان در یک زندان بزرگتری از نظام بیرونی قرار دارد، با وجود تمام اصلاحاتی که بشر انجام داده است، هنوز بشر گرفتار ناعدالتی و ظلم در جامعه است و هر کسی میخواهد خودش را به طبقات بالاتر برساند، تا منافع بیشتری را نصیب خودش کند و این یعنی جنگ و رقابت بین انسان ها.

حتی در کشور هایی که با مدیریت قوی و پیشرفته اداره میشوند، انسان هنوز احساس ناعدالتی و رنج میکند. چون ساختار روانی بشر میلیون ها سال به همین منوال بوده است.

حتی افرادی که خودشان یک زمانی جزء افراد ناراضی از حاکمیت و مدیریتی بودند، وقتی خودشان در آن جایگاه قرار میگیرند. باز افرادی هستند، که از نحوه مدیریت آنها ناراضی هستند و احساس میکنند، که به آنها ظلم شده است. پس آنچیزی که اجتماع را شکل می دهد، ساختار روانی بشر است نه نظام بیرونی. تا انسان نخواهد، در درون خودش نظمی ایجاد کند، در بیرون خودش این نظم را پیدا نمیکند. حتی اگر میلیون ها سال هم بگذرد.


اشکال و نقد اساسی که به فیلم پلتفرم وارد است

یکی از نقد هایی که می توانم به فیلم پلتفرم کنم، این است، که طوری به نظام اجتماعی پرداخته است، که طبقات بالاتر هیچ نیازی به طبقات پایین تر ندارند، بلکه طبقات پایین تر هستند، که بدون کمک طبقات بالاتر نمی توانند در یک اجتماع زنده بمانند و همه تلاش می کنند یا میجنگند تا به طبقات بالاتر بروند. در صورتی که در نظامی که انسان به عنوان اجتماع پایه ریزی کرده است، طبقات بالاتر همیشه به طبقات پایین تر نیازمند هستند. در واقع طبقات پایین تر ابزار کار و موفقیت طبقات بالاتر هستند. در یک نظام اجتماعی این انسانها هستند، که تولید ثروت می کنند و اگر هر چقدر میزان این افراد کمتر باشد، تولید ثروت هم مشکل تر و کمتر خواهد بود. پس هرچقدر انسان های طبقات پایین تر بیشتر باشند، ثروت افراد طبقات بالاتر بیشتر خواهد شد. در صورتی که در این فیلم به این موضوع پرداخته نشده است و اینکه یک نظام اجتماعی واقعی اینگونه نیست. بلکه تولید ثروت ناخالص ملی هر کشوری ارتباط مستقیمی هم با جمعیت آن کشور هم دارد و هرچه مصرف گرایی در انسانها بیشتر و با تعداد جمعیت بیشتری باشد، ثروت بیشتری هم تولید خواهد شد. به طوری که در آینده نزدیک چین جای آمریکا را در تولید ثروت خواهد گرفت.

کلام آخر

اما چرا انسان گرفتار این نظام اجتماعی ناعادلانه است، این بر می گردد، به ساختار روانی بشر که دنبال منافع بیشتر است. حتی اگر کسب این منافع باعث شود، از منافع دیگر انسان ها کاسته شود و انسان ها خیلی تلاش کرده اند، که این ساختار را اصلاح کنند. اما تا وقتی ساختار انسان بر اساس کسب منافع بیشتر شکل گرفته است و این منافع بیشتر همیشه با جنگ و ستیز و تضاد همراه است، انسان هیچ تحولی در زندگی اجتماعیش نخواهد دید. انسان همیشه هر رفرم و تغییری را می خواهد، در اجتماع ایجاد کند، بر اساس همین موضوع می خواهد، اجتماع را اصلاح کند و خود همین باعث تناقض و تضاد می شود.

تا یک انقلاب درونی در ساختار روانی انسان ایجاد نشود، هر اصلاحی بر اساس این ساختار روانی انسان همیشه سطحی و بی ارزش است و هرچقدر هم ما در نظریه ها و تئوری های اجتماعی خودمان را سرگرم کنیم، تحول بنیادی شکل نمی گیرد.

منبع: نقد فیلم پلتفرم

نقد فیلمنقد فیلم پلتفرماجتماعیروانشناسیعلوم اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید