میخوام خاطره ی روز شلوغ و پر کار ۲۵ بهمن رو تعریف کنم اینجا یادگاری بمونه.
صبح رفتم جواب آزمایشمو گرفتم و تالاسمی مینور نداشتم. البته در حالت فانتزیش باید اینجوری میشد که خانم آزمایشگاهی میگفت متاسفم شما جفتتون تالاسمی مینورید😢 بعد من مث اون فیلم ایرانیه، "مجنون لیلی" با نگرانی میگفتم "خانم دکتر...یعنی قانون میتونه جلوی ازدواج مارو بگیره؟🥺" (تو فیلما به هر کی که روپوش سفید میپوشه میگن دکتر)
بعد خانمه با خنده میگفت: "این سوال عاشقاست.😇"
ولی اینا واسه حالت فانتزیش بود ، حالت عادی رخ داد و جواب آزمایشو گرفتم و رفتم سوار BRT شدم و داخل اتوبوس کلی به بیمارستان و دانشگاه زنگ زدم و پیگیر مدارک پایان طرحم شدم تا رسیدم پیش مهتا و با هم رفتیم جُردن ، آرایشگاه. 💇🏻♀ (این جمله خیلی قرطی شد.) مهتا آرایشگاهی که میره واسه ابروهاش تو جردنه و خیلی ازش راضیه و میگه هرچی بگی گوش میکنه، منم چون تا بحال ابروهامو برنداشته بودم و میترسیدم نازک کنن، گفتم پیش ارایشگر حرف گوش کن برم. و دمش هم گرم اصلا انگار تغییری نکردم. خیلی راضی ام.
بعد با بی آرتی برگشتم میدون ولیعصر، داشتم همینجوری چرخ میزدم که یه دستگاه عجیب و ناشناخته ای تو کفش فروشیِ پایینِ سینما قدس دیدم و داشتم نگاه میکردم که ببینم چیه که آقای کفش فروش حدودا ۶۰ ساله اومد دم در مشتریش رو بدرقه کنه که ازش پرسیدم ببخشین این چیه؟ گف اسکن کف پا واسه کفی مناسب. گفت تستش هم رایگانه. گفتم پس میشه امتحان کنم؟ گفت بله بفرمایید. بعد من فرمودم و دستگاه گف: "واقعا کف پای خوبی دارین.🦶🏻" و آقاهه کلی تحلیل کرد که در این نواحی کف پات تحت فشاره و یه کفی مناسب از تو کمد جادوییش درآورد و منم باهاش چن قدم راه رفتم و راحت بود و دیگه خریدمش.
بعدش رفتم تو ایوان انتظار نشستم که تماس تصویری با ایالات برقرار کنم که همون موقع یه خانم ۵۰ و چند ساله لاغر چادری اومد سمت نیمکتم و گفت میشه بشینم اینجا؟ منتظر کسی نیستی که؟
منم گفتم یه کم فیلم ایرانیش کنم گفتم "نه اونکه باید بیاد اینجا نیس."(تو فیلما اینجاش باید پُک عمیقی به سیگار میزدم و به دوردست ها خیره میشدم.🚬) ولی در اون لحظه داشتم از خنده خونریزی داخلی میکردم از درون. بعد خانمه نشست و سیب نصفه از کیفش درآورد و خورد و دقیقا ۳۶ دیقه به ریز حرف زد! 🍎
بعد دیگه برگشتم خونه و مامانم گفت حاضر شو بریم عروسی وحید. وحید مستاجر افغانیِ اون خونه قدیمیه س. من خیلی خیلی خسته بودم ولی به دو دلیل دوس داشتم برم.
۱. عروسی افغانی ببینم.
۲.میدون خراسون رو که تا بحال ندیده بودم، ببینم.
و خب رفتم و خیلی تجربه ی جالبی بود.
اسم این روزو میذارم " از جردن تا میدون خراسون"
این بود روز ولنتاین من که ۱۰ هزار کیلومتر ازش دورم و پس فردا قراره از همین فاصله عقد کنیم و همچنان دارم سعی میکنم قشنگ زندگی کنم. سخته خیلی ولی خب کسی هم نگفته بود آسونه.
"